جوکر ، ایران و طوفان نوح


جوکر ، ایران و طوفان نوح

دو روز پیش فروش فیلم جوکر از مرز یک میلیارد دلار گذشت. فیلمی که روایتگر ظهور ضد قهرمانی ویرانگر از بطن دلقکی بی آزار در شهر گاتهام سیتی است که فساد، فقر و بیکاری نه تنها تار و پود پیوستگی اجتماعی مردم آن را از هم گسسته است بلکه تمامیت حیات اجتماعی شهر را نیز در آستانه نابودی و اضمحلال کامل قرار داده است.

پس از آنکه فیلم جوکر در نخستین گامهای خود برنده شیرطلایی بهترین فیلم در جشنواره ونیز شد، بسیاری در انتقاد از آن نوشتند و عمدتا تاکید کردند که این فیلم سرشار از خشونت و به نوعی به تطهیرگر خشونت است و به توجیه شخصیت ضد قهرمان و رفتارهای مخرب او می پردازد، در حالیکه به باور من این فیلم نه توجیه کننده رفتارها و شخصیت جوکر، بلکه روایتگر تحلیلی ژرف، صادقانه و قابل تامل از شرایط اجتماعی اوست که توانسته است انسانی معمولی و آسیب دیده چون آرتور فِلک را به بیماری روانی و ویرانگر چون جوکر بدل سازد.

بر خلاف آنچه در ابتدا ممکن است به نظر برسد روایت این فیلم نه تطهیرگر شخصیت ضد قهرمان بلکه نمایشی دقیق و عمیقا روانشناسانه از جامعه ای است که نه تنها خود یتیم و قربانی دولت مردانی است که پدرانی خودکامه و بی تفاوت برای جامعه خود هستند، بلکه این جامعه یتیم شده است که در سقوط خود می تواند به انسانهایی یتیم و قربانی تولد بخشد که سرانجام تنها جایی که در آن می توانند حسی اندک از شخصیت و قدرت فردی را تجربه کنند، جایی است که در آن بتواندد به سایه ای خشمگین و ویرانگر از خود بدل شوند.

نزدیک به صد ساعت از قطع شبکه اینترنت در ایران می گذرد و با توجه به هزینه سنگین اجتماعی و اقتصادی این گسست ناممکن از جهان، احتمالا در ساعات آینده به صورت گام به گام این ارتباط از نو برقرار خواهد شد. شاید هیچ یک از ما هرگز نتوانیم تمام جزییات آنچه را که در گوشه و کنار سرزمینمان در این روزها گذشت بدانیم ولی همه ما در قلب خود می دانیم که فریادهایی هست که با دهان بسته نیز شنیده خواهند شد. اگر امروز این فریاد شنیده نشود و این درد درمان نشود فردا به زیر پوست جامعه خواهد رفت و به رنجش و خشمی بزرگتر چون سرطانی که دیده نمی شود بدل خواهد شد.

دهها بانک، اتوبوس، ساختمان اداری و اموال عمومی در جای جای ایران در حوادث روزهای گذشته آسیب دیده و سوختند، در دامنه ای که شاید پیشتر هرگز سابقه نداشته است. این اتفاق خوبی نیست! زیرا تنها آزردگی و رنجی که درک نشده باقی مانده باشد به خشمی کور بدل می شود که حاصل آن آتشی ویرانگر است که ایده آلها و رویاهای فرد را پیش از مظاهر اجتماعی آن در خود خواهد سوخت.

در فیلم جوکر "آرتور" دلقک یتیمی است که هرگز پدر خود را نشناخته است ولی با عشق از مادر خود پنی نگاهداری می کند و رویای آن دارد که روزی در کار خود پیشرفت کند و به یک استندآپ کمدین معروف بدل شود. شخصیت ساده و رشد نیافته او زخمهایی عمیق از کودکی پررنج و زیستن در شهری بی رحم و غرق در فساد دارد که با بی توجهی به ارزشهای فردی مردم خود آنها را به جایی رسانده است که هیچ یک از آنها هیچ ارزش حقیقی برای همشهری و هموطن خود قائل نیستند و قدرت و پول تنها ارزش و تنها معیار ارزشهای این مردم تلقی می گردد.

از همان آغاز فیلم آرتور بر مرزی شکننده ایستاده است که حفظ تعادل بر این مرز با هدف انسانی خوب ماندن تنها رویایی است که اگر به تصادف در لحظه ای نیز پدیدار گردد تنها ثانیه ای دیگر با بی رحمی غیر قابل تصور توسط جامعه و انسانهای آسیب دیده ای که خود هم محصول و هم تداوم بخش این جامعه هستند ویران می شود.     

فیلم با ضرب و شتم آرتور توسط نوجوانانی آغاز می شود که تفریحی بهتر از تمسخر و آزار دادن دلقکی بی دفاع نمی شناسند و همه اینها در برابر چشمان  مردمانی صورت می پذیرد که نیمه خواب هر یک چون مسخ شدگانی به راه هر روزه خود می روند. در گام بعد و در ادامه فیم تداوم بی وقفه بی رحمی و دروغ را در محل کار آرتور می بینیم. همه نسبت به هم بی رحم و نسبت به سرنوشت یکدیگر بی تفاوتند. آرتور کمدین مشهوری را با تمام قلب ستایش می کند که او هم خالی از قلب است و به همه چیز و همه کس به شکل موقعیتی برای تداوم پیشرفت خود می نگرد.

در جریان فیلم آرتور پیوسته و بیش از پیش به حاشیه رانده و تحقیر می شود. به او گفته می شود که حتی مادرش نیز که او همه زندگی خود را وقف او ساخته است مادر حقیقی او نیست و او به پدری که مادرش به او گفته که پدر حقیقی اوست پناه می برد. پدری که به گفته مادرش تامس وین پدر بروس وین (بتمن افسانه ای ابر قهرمان شهر گاتهام) است. مردی که در این داستان نمادی از مردی قدرتمند درساختار سیاسی شهر گاتهام نیز هست. قهرمان و ضدقهرمان هر دو فرزند و زاده یک پدر (جامعه/ دولت) هستند که سرنوشت نهایی هر دو نیز در نهایت یتیم شدن است.

جایی در مجموعه سینمایی ابرقهرمان بی باک (دردویل Daredevil) پرستاری که ابرقهرمان را نجات می دهد و زخمهای او را مرهم می نهد به او می گوید تو تلاش می کنی این شهر را نجات دهی، ولی این تنها نیمی از حقیقت است زیرا این همین شهر است که تو را خلق کرده است و این حقیقت در داستان جوکر نیز بازتابی قدرتمند ولی معکوس می یابد زیرا این جامعه آشوب زده است که هم به قهرمان و هم به ضد قهرمان تولد می بخشد زیرا تولد ضد قهرمان نتیجه سقوط جامعه و تولد قهرمان ضرورت تداوم حیات یک جامعه است.

وقتی بودجه مربوط به بخش سلامت روانی قطع می شود و مشاور آرتور به او می گوید که دیگر برای او این امکان وجود نخواهد داشت که مشاور روانشناس را ببیند زیرا دولت همه بودجه های مربوط به این بخش را قطع کرده است، شاید بتوان گفت که اخرین حلقه به تمامی یتیم و طرد شدن آرتور کامل می شود. او نه تنها دیگر پدر و مادری نمی شناسد بلکه جامعه نیز او را طرد کرده است و نه تنها او طرد می شود بلکه بی رحمانه آزار نیز می بیند و اینچنین است که آرتور سرانجام در اوج خشم و حس طرد شدن مادر خود را به قتل می رساند. این قتل نمادی است از نابود ساختن بالاترین ایده آلها و معنای زندگی با دست خود برای تولد بخشیدن به ویرانگری که با خشونت است که برای نخستین بار کسی بودن را و شخصیتی مستقل داشتن را تجربه می کند. آرتور در پایان داستان در اتفاقی نمادین می میرد و در میانه آشوبی اجتماعی و اعتراضات گسترده خیابانی در قامت جوکر باز زاده می شود تا ما داستان مرگ و تولد دوباره قهرمان را با تصویری واژگون ولی قدرتمند از چگونگی ساخت و تولد ضدقهرمان تجربه کنیم.

تولد ژوکر از آرتور یادآور تلخی است از تمام جوامع و دولتها و دولتمردانی که با بی تفاوتی به ارزش انسانها در جامعه خود، جامعه و مردم خود را به سوی یتیم شدن رانده اند. جامعه و مردمانی که حس عمیق دیده نشدن ، تنها ماندن و تحقیر شدن سرانجام حسی عمیق از بی پناهی و یتیم بودن را در آنها پدید می آورد که خیلی زود به رنجش و سپس خشمی فرو خورده بدل می شود که آن را نخست به سوی خود و دیگران و سرانجام به سوی جامعه و ساختارهای اجتماعی خود معطوف خواهند کرد. ممکن است یک جامعه یتیم شده بترسد وعمیقا احساس ضعف و تحقیر کند، ولی این احساس ضعف و ترس هیچ چیز از رنجشی که در زیر پوست این جامعه جریان دارد و ظرفیت پیوسته تبدیل به خشم و ویرانگری را در خود خواهد داشت نخواهد کاست و چگونه ممکن است ازسرانگشتان چنین جامعه ای شکوفه بروید وقتی رنج و خشم در قلب این جامعه و مردمی که نمایندگان ارزشهای بنیادین آنند دوزخی آفریده است؟

دولت و نظام حاکمیت در ساختار کهن الگویی باززایش اجتماعی کهن الگوی پدر است و پدر نمادی است از نظم و حمایت و همچنین قدرت در عین توجه و مهر. جان استوارت میل زمانی نوشت: "حکومتی که مردمش را کوچک و حقیر می سازد تا ابزاری باشند برای تحقق منویات حکومت به زودی در خواهد یافت که هیچ عظمتی با انسانهای حقیر حاصل نخواهد شد". چنین جامعه ای نه پوینده خواهد بود و نه با اعتماد بنفس و پیوندهای فرزند و پدر پیوسته سست تر خواهند شد. اگر فساد و استبداد و بی توجهی و خشونت رسم پدر گردد خانه نیز سرشار خواهد شد از فساد و تباهی و بی توجهی و خشونت و دیر یا زود چنان که پرهیز و هشدار داده شده است طوفان نوح خواهد آمد.

حوادث اجتماعی را می توان در چند گروه متفاوت مورد بررسی قرار داد.  در سطح نخست نافرمانی مدنی Civil disobedience که در آن گروهی از مردم ضمن پرهیز از خشونت تصمیم به عدم تابعیت از قوانینی خاص می گیرند که تاریخ عمده مبارزین و نهضت های ستایش شده اجتماعی در مسیر بهبود قوانینی که در بطن خود ظالمانه بوده اند نیز از این طریق بوده است. در سطح دوم ناآرامی های اجتماعی Social Unrest قرار دارند که در آن گروهی از مردم دست به نافرمانی هایی اجتماعی و گسترده از قبیل اعتصاب می زنند. و در نهایت شکل سوم، آشوب اجتماعی Civil Disorder است که در آن گروهی با بهره گیری از خشونت دست به تخریب می زنند. آنچه در حوادث اجتماعی جدید ایران پدیده ای جدید بود شکل گسترده رخدادهای مرتبط با شکل سوم بود که می تواند هشداری جدی در رابطه با عمق نارضایتی در حال گسترش عمومی باشد.

نظم و آشوب دو کهن الگوی بنیادین ذهن هستند. تفاوت نظم ارگانیک و درون زاد در یک جامعه، تفاوت بنیادین میان هارمونی و خفقان استبداد است. آنگاه که روحهای مردمان، رنجور و سینه هایشان دوزخ خشم باشد حتی اگر سکوت همه جا را فرا گیرد و بر همگان سلطه یابد ولی هرگز این سکوت، نمی تواند حتی نمایشی مصنوعی از توازن و هارمونی اجتماعی باشد و از دل آن نیز جامعه ای شاد، پویا ، خلاق و قدرتمند زاده نخواهد شد. اگر فساد در زیر این سکوت تا بطن روح مردمان جامعه گسترش یابد و پدر آن را در زمانی که باید در نیابد (زیرا خود نیز با همین درد کور گشته است)، سرانجام ساختار مصنوعی نظم تحمیلی به جامعه از هم خواهد پاشید و آشوب خواهد آمد. جامعه و دولت بیمار، جهان زیستی و طبیعت را نیز بیمار خواهد کرد و از دل این گسست و بی توجهی و فساد طوفان نوح فرا خواهد رسید و همه چیز را ویران خواهد کرد. سرنوشت محتوم چنین جامعه ای جنگ است و آشوب و بلایای طبیعی. ولی شاید هنوز فرصتی اندک برای متوقف کردن اژدهای آشوب و طوفان نوح باقی باشد.  

در این روزها همه ما می دانیم که باید کاری بیشتر از دعا کردن برای میهن خود و هموطنان خود انجام دهیم. در چنین روزهای سختی ممکن است بسیاری از ما سرشار از رنج، آزردگی و خشم باشیم. تاریخ پر از انسانهایی است که بر این باور بودند که می توان با رفتن به راهی که خالی از نور، عشق و راستی است به جهانی پر از عشق، نور و راستی رسید و حاصل جهانی که ساختند جهان و جامعه ای است که در برابر خود می بینیم. جهانی که دروغ می تواند خود را چون راستی بر ما عرضه دارد و خودفریبی و بی تفاوتی به بیماری همگانی ما بدل گشته است.

برای برداشتن گامی کوچک در راه میهن و کاهش رنج هم میهنان خود، هر یک از ما بیش از آنچه تصور می کنیم نیرومندیم. درست است که هر یک از ما یک نفر هستیم ولی هنوز هم یک نفر هستیم. درست است که هرکاری از تک تک ما به تنهایی برای کمک به میهن و هم وطنانمان ساخته نیست ولی هنوز هم کاری هست که توان انجام آن را داشته باشیم و مهم این است که از انجام آن کار که می دانیم در توان ماست باز نایستیم و به یاد داشته باشیم که گاهی بی آنکه بدانیم انجام دادن آن تنها کاری که به سرزمین، هموطنان و فرزندان خود هدیه می کنیم تنها چیزی است که جامعه ما برای فردایی بهتر به آن نیازمند است.   

آیدین آرتا

نوامبر 2019

 

 

 

4 1 vote
Article Rating

اشتراک
Notify of

0 Comments
قدیمترین
جدیدترین بیشترین امتیاز
Inline Feedbacks
View all comments


0
Would love your thoughts, please comment.x