ذهن ناخودآگاه ما و کهن اسطوره ضد قهرمان


ب

ل

ذهن ناخودآگاه ما و کهن اسطوره ضدقهرمان

د

"هرگز در دستانتان گلی نخواهد شکفت اگر در قلب خود دوزخی داشته باشید"
 
ز
 معمولا فیلمهای Marvel را برای علاقه ای که به ساختار کهن اسطوره Archetype داستانهای قهرمانی دارم نگاه می کنم و این بار هم برای دیدن فیلم Black Panther به سینما رفتم.
ه 
فیلم را در مجموع دوست داشتم ولی چیزی که فکرم را پس از دیدن فیلم مشغول کرد و دوست داشتم در موردش بنویسم شخصیت منفی داستان اریک Erik Killmonger و یا همان شاهزاده انجاداکا N'Jadaka بود.
 ش
پسر کوچکی که پدرش در کودکی به دست برادر خود "بلک پنتر Black Panther" که پادشاه سرزمین افسانه ای "واکاندا"ست در حادثه ای ناخواسته به قتل می رسد و او تمام کودکی پر از رنج خود را در تنهایی و بی هیچ کمکی از سوی خانواده ثروتمند خود که خاندان سلطنتی واکاندا Wakanda هستند در محله ای فقیر در نیویورک می گذراند و بزرگ می شود. او پسر یتیمی است که در سالهای کودکی و نوجوانی خود بی عدالتی علیه سیاهان را با تمام وجود احساس می کند و این تجربه های تلخ شخصی در برابر تاریکی های جهان، خشم و نفرتی عمیق را علیه تمامی آنان که سیاه نیستند و به سیاهان ستم می رانند و همچنین خانواده خود که خاندان سلطنتی ثروتمند واکاندا هستند و از همه بیشتر نماد قدرت این خاندان پلنگ سیاه Black Panther که قهرمان افسانه ای و پادشاه آرمانی این مردم است را در دل خویش رشد می دهد.
 
او تصویر کهن الگو Archetype یتیم Orphan است که معصومیت کودکی اش در مواجهه با ظلم و تاریکی از میان می رود و این رابطه ای نزدیک میان او و تاریکی پدید می آورد. این کهن اسطوره (یتیم - Orphan) تصویری شناخته شده در داستانهای قهرمانی است که نقطه شروع زندگی قهرمان و یا ضد قهرمان از آن شروع می شود. نابودی کودکی و هشیاری بر وجود تاریکی و سیاهی و تجربه شخصی دست و پنجه نظرم کردن با آن که یا کهن الگوی یتیم را به مبارز روشنایی بدل می سازد و یا شخصیتی پر از رنجش و خشم که بعدها خود به کهن الگوی مبارز تاریکی Shadow warrior, مستبد Tyrant و یا فریبکار Trickester بدل می شود.  این کهن الگو تصویر کودکی زخم خورده است که در رها شدگی خود یا تبدیل به ایده آلیستی زخم خورده و خشمگین می شود و یا نیروهای رهایی بخش درون مانند کهن الگوهای مبارز Warrior ، جادوگر Magician و عاشق Lover را کشف می کند و مسیر تبدیل به قهرمان را می پیماید که دهها نمونه آن را در داستانهای مبتنی بر کهن اسطوره ها آر تحول یتیم به قهرمان می بینیم. نمونه هایی چون هری پاتر، بتمن، سوپرمن، اسپایدرمن، سیندرلا و تارزان و در ادبیات ما نمونه هایی چون زال و فریدون شاه نماد تحول یتیم به مبارز روشنایی و شاه آرمانی هستند. 
 ش
 بی عدالتی و ستمی که بر کودک درون زخم خورده ما می رود نخست به رنجش (Resentment) و سپس به بیزاری و خشم منتهی می شود و سرانجام این بیزاری و خشم هیولایی می سازد که با تمام قلب آماده برای هر جنایت و بی عدالتی است. این سقوط از کودکی زخم خورده به ایده آلیستی منفی و ناامید و سرانجام ضدقهرمانی اهریمنی،  کهن اسطوره ای نیرومند در پردازش ساختار شخصیت ضد قهرمان و بیان انگیزه او در داستانهای حماسی و قهرمانی است.
 
تصویر ایده آلیست ناامیدی که سرشار از رنجش و خشم از دیگران و دشمنان خود است و با خود قربانی پنداری و تسلیم به رنجش و نفرت خود، به نخستین چیزی که خیانت می کند آرمانها و ایده آل های خود اوست.
 س
ما همه این ساختار را می شناسیم حتی اگر به آن با نگاه تحلیل کهن اسطوره نیندیشیده باشیم. شخصیت کوبا Koba در "سیاره میمونها" (میمونی که به دست انسان اسیر و وحشیانه شکنجه شده و سرشار از نفرت انسانهاست. نفرتی که او را تا جنون و جنایت پیش می راند)، شخصیت "دارث ویدر" Lord Darth Vader و دو نسل بعد "کایلو رن" Kylo Ren در مجموعه فیلمهای جنگ ستارگان ( که در اولی "انیکن اسکای واکر" پس از قتل مادر خود توسط مردم شنی Sand People با تسلیم به خشم خود و در مسیر انتقام همه آنها را از مرد و زن و کودک قتل می رساند و با خروج از دستور مبارزان "جدای" و پشت کردن به همه آرمانهای خود تبدیل می شود به "لرد دارث ویدر" و دو نسل پس از او تداوم این نفرت را در داستانی مشابه در "بن سولو" Ben Solo می بینیم که با رنجش و خشم از "لوک اسکای واکر" که استادش بود با این سوء تفاهم که لوک تصمیم به قتل او داشته به راهی متفاوت قدم می نهد که سرانجام آن سقوط در خشم و انتقام و ناامیدی است که تحول او به کایلو رن Kylo Ren ضدقهرمان اصلی سری جدید داستانهای جنگ ستارگان را رقم می زند.)، و همچنین است شخصیت "مگنتو" Magneto در X-Men که نفرت، خشم و رنجش را از بی عدالتی که بر او و خانواده اش در اردوگاههای کار اجباری جنگ جهانی دوم  رفته است به نیرویی اهریمنی و مخرب برای انتقام بدل می سازد.
 
در دزدان دریایی کارائیب نیز دیوی جونز Davy Jones مخوف ترین ضدقهرمان داستان دریانورد جوانی بود که عاشق کالیپسو Calypso یکی از خدایان دریا می شود و در رنجش از بدعهدی او نفرتی را در قلب می پروراند که او را به شیطانی مخوف بدل می سازد ولی از آنجا که از عشق کالیپسو رهایی نداشت قلب خود را از سینه خارج و در صندوقی قفل بر آن می زند. تصویر قلب دیوی جونز در صندوقی قفل زده، سمبل تبدیل عاشقی ناامید و طلسم شده به تجسم تسلط تاریکی و ترس بر دریاهاست. 
 س
حتی در داستانها و کارتونهای کودکان این کهن اسطوره را بارها در ضدقهرمانها به تکرار می بینیم چون لوتسو Lotso در قصه اسباب بازی Toy Story که تصور می کند به دور انداخته شده است و به عشق و محبتش خیانت شده و از این رو ابتدا نفرت از کودکان و سپس از دیگر اسباب بازیها را در دل پرورش می دهد و از تصور "خود قربانی بودن" به هیولایی بی رحم بدل می گردد.
س 
شاید یکی از قدیمی ترین کهن اسطوره ها که بازتاب چنین ضدقهرمانی است داستان "هابیل و قابیل" Cain and Abel باشد. ریشه نفرت قابیل از هابیل در حقیقت رنجش و بیزاری او از تصوری است که از بی عدالتی خداوند در مورد خود دارد زیرا آنگاه که هردو برادر هدیه و قربانی خود را به خداوند تقدیم کردند، بی هیچ دلیل مشخصی برای قابیل، هدیه و قربانی هابیل مورد پذیرش واقع شد و قربانی قابیل مورد پذیرش قرار نگرفت. قابیل برادر بزرگتر است و می اندیشید که نه تنها مستحق تر است بلکه سخت زحمت کشیده است ولی آنکه همیشه بهره از مهر دیگران و خداوند دارد هابیل است و اینگونه است که در دل خود این رنجش از تصور بی عدالتی را تا آلودن دستانش به خود برادر تداوم می بخشد و هرآنگاه که به تاریخ فرزندان قابیل در کتاب مقدس می نگریم در می یابیم که چگونه این رنجش و ناامیدی به نفرتی جاودان و شیطانی در تاریخ بشری بدل گشت تا انجا که نخستین سازنده سلاح برای جنگ از نسل قابیل است. 
س
در اسطوره های ما نیز این کهن اسطوره را بارها می توان دید چون در داستان رستم و برادرش شغاد که رنجیده از برادر است که چرا از کابلستان که سرزمین و سکونتگاه اوست سالانه چون هرجای دیگر خراج می ستاند. ولی اگر عمیق تد بنگریم رنجش و نفرت شغاد انگیزه هایی عمیقتر دارد.  او خود را شبیه ترین فرزندان زال به سام بزرگ می داند ولی مورد مهر پدر، پادشاه و مردم نیست بلکه این رستم است که پهلوان ترین و محبوب ترین برای همه است و حال آنکه او را با بی عدالتی به دلیل گفته ستاره شناسان از خانواده به دلیل شومی طالعش دور کرده اند و به کابلستان فرستاده اند. او این رنجش را از تصورش از بی عدالتی تا جنایتی چون کشتن برادرش رستم در حالی که با سوء استفاده از اعتماد او به خود برایش دامی برایش گسترده است پیش می برد.
 س
شاید بینگاریم که این کهن اسطوره تنها ساختار داستانها را برای تبیین انگیزه ضد قهرمان روایت می کند ولی تاریخ حقیقی ما نیز تکرار و بازتکرار این سقوط و هبوط از رنجش به خشم و نفرت و سرانجام جنایت است. ریشه بسیاری از قتل ها و حتی نسل کشی ها احساس عمیق خود قربانی انگاری و رنجش است؛ زیرا تنها چنین نیرویی است که می تواند خشونت را در بالاترین و اهریمنی ترین شکل خود امری مقدس جلوه دهد. این همان تقدیس خشونتی اهریمنی است که می تواند هر انقلابی را به اعدامهای گروهی و دسته جمعی و هر جنگی را به نسل کشی سوق دهد.  
 س
انقلابیون فرانسه صدها انسان بیگناه را به نام برادری و برابری و با انگیزه نفرت و خشم از مونارکی و بی عدالتی به دست مرگ سپردند. بلشویک ها هزاران انسان را از زن و مرد و کودک به نام مبارزه با بورژوازی و سرمایه داری در سرمای سیبری به کام مرگ کشیدند و انقلابیون ایران در سالهای اولیه پس از انقلاب صدها و هزارها از یکدیگر و همچنین هرآنکه را به دلیلی به رژیم قبل و طاغوت و ضدانقلاب مربوط می ساختند به جوخه های اعدام سپردند و بسیاری از خود انقلابیون نیز قربانی نفرت کور مخالفین ضد انقلاب خود گشتند.
 
 
هیتلر نفرت از یهودیان را برای سالها از جنگ جهانی اول به این سو در دل پرورد با دلایلی که در کتاب نبرد من به تشریح ذکر می کند تا سرانجام این بیزاری را به هولوکاست و نسل کشی بدل می سازد. در پس نقاب خشونت هر تروریستی، انسانی رنجور از بی عدالتی و اسیر نفرت وجود دارد که نفرتش به او ایمانی دوزخی برای جنایت می بخشد. به هر طرف که رو کنید می توانید رنجش و نفرتی را بیابید که از هرسو به خشونت و جنایت بدل می شود. 
 س
در حقیقت این ضدقهرمان کهن اسطوره بیرون از وجود ما نیست. خوب که به درون بنگریم آن را می یابیم. هر یک از ما قابیلی در درون داریم که سوی تاریک ناخوداگاه فردی و جمعی ماست. این ضدقهرمان درون ، تنها یادآور سوی تاریک بشری در هر یک از ماست که ترجیح می دهیم آن را نبینیم ولی بارها در اندیشه های خود راه برآن می گشاییم و هرچقدر بیشتر راه بر ورودش بگشاییم تاریکی و دوزخ را نزدیک تر در درون حس خواهیم کرد. 
 س
وقتی از دیگران می رنجیم و ناامید می شویم، بی آنکه بدانیم جایی در تصورات خود رنج و نابودی آنان را از ذهن می گذرانیم. رنجش ما اغلب نتیجه سکوت ما در برابر بی عدالتی است که احساس می کنیم بر ما رفته است. آنگاه که چیزی نمی گوییم زیرا یا نمی خواهیم و یا نمی توانیم و پس از آن، از این سکوت به ناامیدی تلخی می رسیم که در دل آن ابتدا خشم و سپس آرزوی پنهان انتقام رشد می کند و در ژرفای این احساس رنجش و بیزاری، این اهریمن است که درهای تاریکی و دوزخ را بر قلبمان می گشاید. 
 س
در داستان آفرینش جهان به روایت بندهشن آنگاه که اهورامزدا اهریمن را تا قلب تاریکی عقب می راند، اهریمن نخستین مخلوق خود را که "اکومن" دیو خشم است برای مقابله با نخستین و والاترین امشاسپند آفریده اهورامزدا یعنی "وهومن" که ایزد اندیشه نیک است خلق می کند.
س 
خشم، نخستین زاده اهریمنی است که به تمامی دیوان اهریمنی پس از خود هستی می بخشد.
 
اگر گمان می کنید که در درون هریک از ما قابیل و اکومنی نیست بار دیگر اندیشه های خود را هشیارانه به نظاره بنشینید. آنگاه که می رنجید و آن رنجش را در قلب رشد می دهید و در خیال خود انتقام می آفرینید. اگر گمان می کنید زندانبانان آشویتس، جنگجویان داعش و طالبان و صدها و هزارها مانند آنان در تاریخ از جوهری غیر از ما هستند هنوز چشم بر روی تاریک خود نگشوده اید.
 س
اگر فکر می کنید هیتلر تنها کسی بود که قادر بود چنین جنایتی خلق کند سخت در اشتباهید زیرا تنها چیزی که بسیاری از ما از او کم داریم نبوغ بی نظیر سازماندهی اوست که قدرت اجرای اندیشه های لبریز از نفرتش را به او بخشید. با ادمها گفتگو کنید تا دریابید در رویاهای پنهان خود و بیزاریشان از آنانکه از آنها رنجش و بیزاری به دل دارند تا کجا می توانند خیال خشونت و جنایت را در ذهن بپرورانند و در عالم خیال و سپس کلام پیش رانند و البته همیشه دلیلی هست. همیشه رنجشی توجیه شده از بی عدالتی و نفرتی که خشم و خشونت را توسط کسی که آن را مرتکب می شود وجود دارد. 
 س
یکبار دیگر به این واژها ها و احساسی که در شما پدید می آورند فکر کنید: فارس، عرب، ترک، حزب اللهی، اصلاح طلب، سپاهی، بسیجی،سلطنت طلب، منافق، طاغوتی، لیبرال، محافظه کار، همجنس گرا، بچه پولدار، دراویش و می توانید تا جایی که توان ذهنی تان به شما اجازه ساختن گروهی از مردم را می دهد، گروهی که می توانند با توجه به باورهای شما و تجربه های شخصی شما هر چه که می خواهد باشد در شما حسی از رنجش و شاید حتی بیزاری پدید بیاورند، این دسته بندی را تداوم دهید و حال فارغ از هر تفکر و گرایشی که دارید و در احساس خود عمیق شوید تا قابیل را، دیو اکومن و شغاد را، کوبا و دارث ویدر و مگنتو و هیتلر و زندانبان آشویتس و حتی دشمن خود را که از او نفرت بدل دارید انجا بیابید. 
 س
به گذشته خود و به همه رنجشی که در دل از آنان که به دلیل قابل توجیه برای خود انباشته ایم بیندیشید. به اینکه برایشان چه آرزویی دارید بیندیشید. آیا جز این است که هرچقدر خشم و رنجش بیشتری از گذشته در دل داشته باشیم امکان کمتری برای عشق ورزیدن در این لحظه داریم؟ و چنین است که شکفتن گل در دستانمان سرابی بیش نیست اگرکه قلبمان دوزخ باشد. 
 س
آیدین آرتا
بهمن 1396
 
 
4 4 votes
Article Rating

اشتراک
Notify of
guest

0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments


0
Would love your thoughts, please comment.x