امروز برای چه کسی از خواب بیدار خواهی شد؟


روز اول:

بیداری به چشمانش بازگشته بود. در جای خود غلتید و سوال هر روز صبح را از خودش پرسید ... امروز برای چه کسی از خواب بیدار خواهم شد؟

پاسخ آسان بود: برای خودم!

معنای زندگی برای من شب تعطیل است با دوستان، پیشرفت شغلی، آنچه خلق می کنم، لایکهای شما برای عکسهایم یا غذای خوش رنگ دیشب ، طعمی که دوست دارم، مسافرت ماه آینده ... من برای اینها هر روز از خواب بیدار می شوم.

مگر نه آنکه هدف هستی تحصیل لذت و شادکامی است؟
مگر نه آنکه بهترین انتخاب در هر تصمیم سخت و آسان زندگی آن است که خرسندم کند؟
مگر من از این جهان بزرگ چه می خواهم جز احساسی خوب؟

آه از این شادکامی لغزان و دور ... هر گاه که آمد، سرانجام گذشت و آنچه ماند یا رخوت و بی حوصلگی بود و یا رنج لحظات طولانی که از حس خوب خالی بود.

رنج! ... این نفرین جهان که چهره زشتش همه جا پیداست. حتی در وجود آنها که دوست دارم ... حتی در آینه!

معنای نهایی جهان و زندگی من داشتن احساسی خوب است.

برای سالها در جستجوی شادکامی به دنیای رنگارنگ بیرون نگریستم و به شما ... ولی هر شادکامی که یافتم سرانجام گم شد و من هر روز از خود پرسیدم چرا در گستره این جهان من یک تماشاچی بیش نماندم؟

در جستجوی احساس خوب هر گاه که زندگی، شادکامی را که حق من بود از من دریغ کرد، معنای زندگی خود را در اندوه و حسرت یافتم . حداقل کسی توان ربودن اندوه و حسرت من را نخواهد داشت.

به دیگران و جهان گفتم و نشان دادم و برایتان نوشتم چقدر غمگینم و چه اندازه جهان با من ظالمانه رفتار کرده است که شادکام نیستیم، که احساس خوبی ندارم و بر طبل حسرت و اندوه خواهم کوبید تا آن لحظه که سرخوشی موقت و شیرین من فرا رسد ، شاید که من را از خستگی و بی حوصلگی زندگی بازگیرد.

....................

روز دوم:

بیداری به چشمانش بازگشته بود. در جای خود غلتید و سوال هر روز صبح را از خودش پرسید ... امروز برای چه کسی از خواب بیدار خواهم شد؟

پاسخ آسان نبود ولی برای سوالش جواب دیگری نمی شناخت: برای دیگران!

من برای خود زندگی نمی کنم زیرا وظیفه ای در برابر شما دارم. در برابر دین، وجدان، اخلاق، سنتهای مقدس و همینطور فرزند، خانواده، همسر، دوستان، مردم و سرزمین خود. من برای ادای وظیفه خود از خواب بیدار می شوم.

به باور من این وظیفه است که شالوده خانواده و اجتماع ما را شکل داده است و رنج ادای این وظیفه بر دوش ماست.

من از امیال و خواسته های خود می گذرم تا هستی خود را وقف دیگران، دین، سنت و اخلاق سازم.

من رنج می برم ولی مگر نه آنکه جهان سراسر رنج است؟ من خود را به این رنج می سپارم و می دانم که پس از این تاریکی روشنایی ابدی مرا در آغوش خواهد گرفت. این زندگی تنها گذری کوتاه است.

بزرگترین رنج من دو چیز است یکی احساس گناهی است که بر شانه هایم سنگینی می کند و دیگری رنجش و گاه خشمی که از گناهان شما در دل دارم.

من این حس گناه و رنجش را به حس بیهودگی که سرنوشت آنهایی است که در پی احساس خوش اند ترجیح می دهم.

من برای شما از خوب بیدار می شوم و برای شما رنج می کشم و آنچه را دنبال می کنم که عمیقا به آن باور دارم.

..............

روز سوم:

بیداری به چشمانش بازگشته بود. در جای خود غلتید و به خود گفت برخیز! قلبت بدون شور، ایمان و آرمان در خواب خواهد ماند.

جواب هیچوقت ساده نیست زیرا آن سوی دیوانه و لذت جوی تو اخلاق، منطق و وظیفه را چون بندی بر پای خود می بیند و سوی زاهد و سنت پرستت این یوغ را با افتخار بر گردن می نهد تا برده سنت، دین و اخلاق باشد ولی برای تو پاسخ هیچگاه نه پاسخی به آنهاست و نه به خود بی حوصله ات.

پاسخ حلاج آن صبحِ دار که از خواب برخاست به این سوال چه بود؟

و یا آن روز که نیچه بیدار شد تا چمدانش را بردارد و برای همیشه به سفر برود؟

و یا آن روز که بایزید بیدار شد تا در نمازش همه شهر را خبر دار کند که در جامه اش جز خدا نیست؟

و یا آن صبح که مالزرب بیدار شد تا از لویی شانزدهم که فرمان داده بود از میان برش دارند در دادگاه انقلابیون دفاع کند حال که می دانست نتیجه این دفاع از شاه مغضوب حکم مرگ خود او خواهد بود؟

و یا آن صبح که کیرکگارد بیدار شد تا از کوچه ای بگذرد که کودکان شهر مثل هر روز با تمسخر نام کتابش " Either or" را بر سرش فریاد می کشیدند؟

و یا آن روز که یونگ بیدار شد تا استعفایش را از ریاست انجمن روانشناسی تحلیلی به دلیل عقاید متفاوتش اعلام کند حال که می دانست همه کسانی که تا دیروز او را به اوج برکشیده بودند با خشم طردش خواهند کرد؟

و یا آن صبح که هانری کربن بیدار شد تا در بحبوحه جنگ جهانی دوم برای همیشه فرانسه را ترک کند و راهی ترکیه شود تا شش سال سر از نسخ خطی یک فیلسوف نامفهوم ایرانی به نام سهروردی بر ندارد؟

و یا آن صبح که سهروردی سر از ترک حلب باز زد حال آن که می دانست ماندنش برابر با فرمان قتلش به دست فقهای مسلمان است؟

چیزی عمیقا غیر منطقی و غیر قابل گفتگو در این انتخابهاست که نه به خویشتن باز می گردد و نه به شما و جهان بیرون. در این انتخاب، رنجی که می بریم نه نفرین جهان است و نه حاصل گناه ما ... رنج صلیبی است که با افتخار بر دوش می گیریم و از تپه های زندگی صعود می کنیم با شوق مصلوب شدن.

مانند ابراهیم که باور داشت اسماعیل را خواهد کشت ولی جگر گوشه اش را از دست نخواهد داد. مانند هر کس که بالاترین وظیفه اخلاقی و بالاترین لذت زندگی را هم زمان می کشد و می داند که هر دو را در جنون انتخاب خود باز خواهد یافت. با ایمان زیستن یعنی گذشتن نه تنها از آنچه که بزرگترین لذت و خواسته زندگی است بلکه گذشتن از مرزهای منطق، سنت و جامعه.

ایمان نه زهد است و نه باور! ایمان جهشی غیرمنطقی به فراسوی نیک و بد است و در این جهش غیرقابل درک به ژرفای تاریکی چیزی بی نهایت شخصی و غیر قابل گفتگو وجود دارد که تنها آنکه جهش ایمان را بر می گزیند در دل بر آن آگاه است.

جای ایمان سر نیست و از همین است که آنان که به شور او می رسند بی سر عروج می کنند.

اگر شوری در دل نداشته باشیم و ایمانی بزرگتر از هستی محدود خویش، میان دوگانه زیستن تکه تکه خواهیم شد. از لذتی به لذت دیگر بی هدف روان خواهیم بود و همزمان احساس گناه خدمتی که در آن کوتاهی کرده ایم قلبمان را خواهد فشرد.

گم خواهیم شد میان بعد دیونیزوسی و آپولونین وجود خود... میان شور لذت جویی و منطق وظیفه گرایی و میان حس بیهودگی و احساس گناه.

اگر شور ایمان هر روز صبح بیدارمان نکند ، یک نفر نخواهیم شد، فردیت نخواهیم یافت و برای همیشه یکی از دیگران باقی خواهیم ماند. شیفته احساس خوبی خواهیم بود که پیوسته گم می کنیم و یا خادم دین و باوری که هم هراس و هم وظیفه پر رنج ماست.

در عرصه جهان تنها یک نظاره گر خواهیم ماند و هرگز به تاریکی ناشناخته نخواهیم پرید
........

باید هر روز صبح از خود بپرسیم برای چه کسی از خواب بر می خیزم؟ شاید روزی صدایی آمد که ... برخیز!

آیدین آرتا
July 2018

5 1 vote
Article Rating

اشتراک
Notify of
guest

1 Comment
قدیمترین
جدیدترین بیشترین امتیاز
Inline Feedbacks
View all comments
مریم
5 years ago

ایمان نه زهد است و نه باور! ایمان جهشی غیرمنطقی به فراسوی نیک و بد است و در این جهش غیرقابل درک به ژرفای تاریکی چیزی بی نهایت شخصی و غیر قابل گفتگو وجود دارد که تنها آنکه جهش ایمان را بر می گزیند در دل بر آن آگاه است.

….بسیار زیبا و رسا

و اما

تمام سوال این است که آن شور ایمان را چگونه خواهی یافت ا

شاید

” به عشق است نه به سعی اما پس از سعی ”

هر کس به طریقی .‌



0
Would love your thoughts, please comment.x