فلسفه، تخیل و زبان شاعرانه


فلسفه، تخیل و زبان شاعرانه

نگاهی دوباره به پیوند درونی فلسفه، روانشناسی و هنر

نیچه زمانی هشدار داد که آنچه علم را تهدید می کند غلبه "روش علمی" بر "جستجوی دانش" است! و این جمله ای است که می توان نشست و ساعتها در رابطه با آن اندیشید. بسیاری نیچه را با استهزا و کنایه بیشتر شاعر می خوانند تا فیلسوف بی آنکه بدانند او عمیقا می دانست که آنچه فلسفه را نیز تهدید می کند غلیه "کارکرد فرعی زبان" در قالب "زبان منطقی در خدمت عقلانیت خطی" بر "کارکرد اصلی ذهن" یعنی "تخیلی است که در تصویر و زبانی شاعرانه" تجلی می یابد.

بگذارید از این اختلاف نظر بنیادی شروع کنیم که "فعالیت طبیعی ذهن انسانی" تولید "تخیل و تصویر" است و نه تولید تفکر و زبان منطقی و عقلانی. بزرگترین تفاوت ما با سایر موجودات این نیست که ما می توانیم سخن بگوییم بلکه این است که ما می توانیم موجودی چون یونیکورن Unicorn را در ذهن خود خلق کنیم! موسیقی، شعر و تصاویری که خلق می کنیم، اینها ویژگی منحصر به فرد ما انسانها هستند. از همین رو فلسفه نمی تواند تهی از اصلی ترین فعالیت ذهن ما انسانها یعنی تخیل و سیالیت آن باشد. به همین دلیل است که هایدگر در سالهای پایانی زندگی به شکلی فزاینده از جمله در مقاله ای با نام "طبیعت زبان" The Nature of Language خواستار بازگشت فلسفه به تخیل و زبان شاعرانه شده بود.

هایدگر زمانی هشدار داد که مشکل بزرگ جهان مدرن این نیست که در جستجوی تکنولوژی است و بر تکنولوژی بنا شده است. مشکل بزرگ جهان امروز این است که ما انسانها را وادار کرده است که به طبیعت و جهان و حتی گذشته خود از دریچه تکنولوژی و نگاه تکنولوژیک بنگریم و نه از زاویه تخیل و ذهن و زبان شاعرانه ای که اساسی ترین ویژگی انسانی ماست.

کارکرد تخیل و زبان شاعرانه، تنها زیبایی شناسانه نیست بلکه می تواند در فضای زبان و درک ما جهشهایی را انجام دهد که زبان، در کارکرد منطقی و عقلانی خویش از آن ناتوان است و از همین روست که می توان زبان فلسفه را از اساس "پیش تحلیلی" Pre-Dialectic و "پیش منطقی" Pre-Logical دانست.

این عبارت مشهور از انیشتین که "تخیل از دانش برتر است" "Imagination is more important than knowledge  بر این حقیقت استوار است که آنچه پیوسته دانش ما را توسعه بخشیده است شکلی غیر خطی از اندیشیدن است. شکلی از اندیشه که دنیای مدرن امروز می کوشد با تقسیم ذهن به "عقلانی و غیر عقلانی" و "منطقی و غیر منطقی" و در نتیجه "علمی و غیر علمی" و در نهایت "فلسفی و غیر فلسفی" ، آن را در جهان هنر محبوس کند. از همین روست که شاعر خواندن نیچه با هدف طرد او از جهان فلسفه مطرح می گردد و یا این دوست بزرگوار روش مواجهه من با فلسفه را غیرفلسفی می خوانند.

علم و سنت فلسفی عقلانی و زبان محور، جهان را به "شناسا و شناختنی" Subject and Object تقسیم می کند. نگرش تکنولوژیک و خطی که زاده و مولود این روش شناخت جهان است، انسانها و تجربه های انسانی را به "چیزهایی در آن بیرون" که موضوع ذهنیت عقلانی و روش علمی هستند فرو می کاهد و در این میان "تخیل و شعر" چون کارکرد یگانه و نخستین ذهن ما می تواند راه خروج از این نگرش خطرناک را که حاصل آن جهانی است که در آن تمام هستی و انسانها به "جهان چیزها" فروکاست می یابند به ما نشان دهد.

همانطور که جیمز هیلمن در سخنرانی بی نظیرش در تجلیل از کتاب قرمز یونگ Red Book با زبانی ساده می گوید، همانطور که کارکرد طبیعی مرغ تخم گذاشتن است کارکرد طبیعی ذهن انسانی تخیل و فنتزی است! او معتقد است که این کارکرد طبیعی ذهن توسط فلسفه مدرن پس از دکارت حتی در روانشناسی به شدت سرکوب شده است آنگونه که روانکاو در برابر بیمار می نشیند و با ذهن غلط خود (ذهن عقلانی و رشنال خود) می خواهد ذهن غلط بیمار (ذهن عقلانی و رشنال بیمار) را درمان کند! و معتقد است تمام تلاش یونگ احیای نیروی بنیادین تخیل و به رسمیت شناختن ذهن حقیقی انسان و کارکرد طبیعی ان در روانشناسی است. همانگونه که هایدگر در واپسین روزهای خود همین پروژه را در فلسفه اغاز کرد.

یونگ درک کرده بود که اتحاد حقیقی نه میان "ذهن منطقی" و "احساسات انسانی "، بلکه میان کارکرد اصلی ذهن یعنی "تصویر سازی و تخیل" و "احساسات انسانی" برقرار است! احساسات ما با تصاویر ذهنی ما همراه هستند و نه ذهن منطقی ما و این موضوعی است که روانشناسی مدرن اهمیت آن را درک نکرده است.

واقعیت گرایی شعار مقدس روش مدرن علمی است که حتی حوزه های فلسفه و روانشناسی را نیز از خود متاثر ساخته است. یونگ معتقد بود که ذهن ما انسانها واقعیت هر روزه زندگی ما را خلق می کند به شکلی که تنها نامی که به این آفرینش می توان داد "فنتزی و تخیل" است. آنچه ما آن را واقعیت مسلم سرد و ثابت زندگی خود می دانیم نیز تنها حاصل تخیل ماست. ما آن را حاضر نیستیم فنتزی و تخیل ذهن خود بدانیم و بر آن نام واقعیت می گذاریم ولی حقیقت این است که آنچه واقعیت زندگی خود می نامیم نیز تنها تخیلی است که منجمد و بی تحرک شده است. زندگی ما از اساس داستانی است که برای خود بر اساس بر اساس انچه می اندیشیم و تخیل می کنیم برای خود باز می گوییم. فنتزی تنها جهان ما در شش سالگی نیست بلکه جهان امروز ما نیز تنها حاصل تصویر و تخیل ماست.  

این تنها فلسفه و روانشناسی نیست که جهان مدرن آنها را از تخیل ، تصویر و زبان شاعرانه بازستانده است بلکه جهان مدرن در درک پدیده های تاریخی نیز ناتوان از خروج از پارادایمی است که خود را در آن محدود ساخته است. نگرش مدرن علمی تصور می کند که به طور مثال "کیمیاگری" شکل ساده و نخستینی از علوم طبیعی است. شکلی از شیمی اولیه و بدوی که مربوط به زمانی است که انسانهای ساده و نادان پیشامدرن ایده ای از شکل گیری جهان و دانش مواد نداشتند. این همچنین همان نگاهی است که انسان مدرن به "اسطوره" و "داستانهای کهن اسطوره ای" دارد. این باور که اسطوره ها باورهای ساده انسانهای نخستین و بدوی از چگونگی پیدایش جهان است وقتی علم مدرن هنوز منشا و ساختار مواد و جهان را به انسان نشان نداده بود.

به باور من آنچه ساده اندیشانه است نه کیمیاگری و داستانهای اسطوره ای، بلکه فروکاست گرایی خطرناک انسان مدرن در نگاه به پیچیدگی ذهنی انسان تاریخی است. اینکه انسان مدرن علاقه مند به جهان چیزها درک نمی کند که برای هزاران سال جهان عملکردها برای انسان تاریخی مهم تر از جهان چیزها بوده است. این که حتی درک انسان تاریخی از جهان عملکردها نیز مبتنی بر کارکرد منحصر به فرد ذهن انسانی یعنی تخیل بوده است و شاید، آنچه او در این مسیر به آن دست یافته است بسی پیچیده تر از درک ساده گرایانه و خالی از تخیل دنیای مدرن از این درک باشد.

علم و دنیای مدرن به ساختار مادی جهان علاقه مند است و رویکردش به جهان فروکاستن جهان به "ذرات" و درک قوانین فیزیکی حاکم بر آنهاست و به سادگی تصور می کند که انسانهای کهن نیز تنها در جستجوی همان چیزی بودند که انسان مدرن در جستجوی آن است.

در حقیقت انسان مدرن با انتقال تمایلات و ذهنیت خود به گذشته این پیش فرض را بدیهی می انگارد که نه تنها مهمترین سوالات امروز او سوالات تاریخی انسان در تمام طول تاریخ بوده است، بلکه به سادگی به این نتیجه می رسد که تمامی تلاشهای ذهنی انسان گذشته در مسیر پاسخگویی به سوالاتی بوده است که امروز مهمترین سوالات انسان مدرن تلقی می شوند.

دنیای مدرن تصور می کند زئوس تصور انسان کهن از دلیل آذرخش است وقتی که انسان نمی دانست دلیل پیدایش آذرخش چیست ولی حقیقت ان است که این زئوس نیست که دلیل آذرخش است بلکه آذرخش تجسمی است از خشم زئوس. حقیقت این است که کیمیاگری و اسطوره ها بیش از جهان مادی بیرون به کارکردهای ذهنی و جهان درونی انسان تمرکز دارند. حوزه کارکرد آنها اساسا متمرکز بر دنیای عملکردهاست و نه چیزها و تلاش آنها پاسخ به این سوال است که زندگی و عمل انسان در جهان چگونه باید باشد و نه آنکه جهان از چه چیزی ساخته شده است. 

هایدگر بر این باور بود که علم نمی اندیشد بلکه کار می کند و ما انسانها را نیز وادار می کند از موجودی اندیشمند به موجودی تکنولوژیک بدل شویم و فلسفه در رجعت خود به قدرتی نیرومندتر از دانش تکنولوژیک و محدودیت های آن می تواند ما را نجات دهد.

آیدین آرتا

 

 

 

0 0 votes
Article Rating

اشتراک
Notify of
guest

0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments


0
Would love your thoughts, please comment.x