معنای زندگی


به سان خورشید، زندگی نور خود را به همه سو می بخشد.
 
برای برافروختن آتش ، ما باید اشعه های پراکنده نور خورشید را بر یک نقطه متمرکز کنیم.
 
ولی در روزهای کودکی، ما همه چیز را یک جا می خواهیم و نمی توانیم نور و انرژی عظیمی را که زندگی به ما بخشیده شده است کنترل کنیم.
 
سرانجام روزی فرا خواهد رسید که ما نیاز خواهیم داشت که نور درون خود را متمرکز کنیم تا آتشی در درون خود بر فروزیم که بتواند به زندگی ما شور و معنا ببخشد.
ولی نمی دانیم که آن معنا چیست. پس رو به آسمان می کنیم و می پرسیم معنای زندگی من چیست؟
 
بسیاری با سرعت از این سوال می گذرند و جایی این سوال آزارنده را در درون خود دفن می کنند زیرا اگر حقیقتا تلاش کنیم که پاسخی برای این سوال بیابیم، به آسانی نخواهیم توانست که شب سر آسوده بر بالین بگذاریم. آنها که این سوال را فراموش می کنند فردا را همانگونه زندگی خواهند کرد که دیروز را زیسته اند و آنگاه که آن مهمان سرزده فرا می رسد تا آنها را از دیروز و امرزوشان رها کند، آنها به تلخی گلایه خواهند کرد که "زندگی من بسیار کوتاه بود و من هرگز فرصت زندگی نیافتم"
 
...........
 
کسانی نیز هستند که از این سوال نمی هراسند و به جستجوی پاسخ آن می روند ولی از آنجا که پاسخ آن را نمی دانند شروع به خواندن پاسخ های کسانی می کنند که پیش از آنها با این سوال دشوار مواجه شده اند و سرانجام پاسخی را خواهند یافت که به قضاوت انها پاسخ صحیح است.
 
آنگاه که به این پاسخ رسیدند و دیگر سوالی نبود، باقی زندگی خود را چون برده پاسخی که یافته اند خواهند زیست. آنها قوانینی را از پاسخ خود استخراج می کنند که باید دیگران نیز از آن قوانین تبعیت کنند زیرا که آنها تنها دلیل هستی خود و دیگران را یافته اند.
آنها معابدی را برای آنان که این پاسخ را پذیرفته اند و محکمه هایی برای آنان که این پاسخ را نپذیرفته اند برپا خواهند کرد.
 
............
 
و در نهایت ، کسانی نیز هستند که در خواهند یافت که این پرسش یک دام است زیرا پاسخی برای این پرسش در بیرون وجود ندارد.
 
آنها به جای آن که به دنبال پاسخ این پرسش در بیرون بگردند به درون و به کودکی خود باز می گردند و به یاد می آورند که چه چیزی می توانست آنها را از شور و اشتیاقی ژرف لبریز کند و بی اعتنا به آنچه دیگران می گویند زندگی خود را وقف این آتش بازیافته درون می کنند.
 
آنها می دانند که اشتیاق و عشق آن آتش مقدس در درون ماست که از تمرکز نورهای خورشید درون پدید می آید.
 
آنها به مرور درخواهند یافت که آنچه به رهبری این عشق در زندگی انجام می دهند به سرچشمه ای راز آمیز مربوط است که که فراتر از دانش بشری است و چنین است که در برابر این راز که سرنوشت آنها را رقم می زند به نشان پذیرش و احترام سر خم می کنند و سر برنخواهند داشت از سفر در راهی که آن شعله سوزان در قلبشان آن را روشن ساخته است.
 
آنها با اعتماد به الهامات قلبی خود پیش می روند و آنگاه که توان دیدن روشن این الهامات را ندارند با صداقت به منطق نظمی درونی تکیه می کنند که آنها را در راهشان پایدار نگاه می دارد.
 
ممکن است دیگران آنها را مجنون بپندارند و حقیقتا گاهی آنها چون دیوانگان عمل می کنند. حقیقت این است که آنها که عشق و اراده حقیقی را کشف کرده اند همیشه در نگاه دیگران مجنون و گسسته از جهان بیرون اند.
 
آنها راه خود را برگزیده اند چون اجازه داده اند که نیروی مرموز آن راه آنها را برگزیند و شاید تنها زمانی معنای زندگی خود را بیابند که در برابر آن مهمان سرزده با لبخند بایستند. آنها شادمانند زیرا راهشان زیبا و سرشار از قلب بوده است.
 
"ترجمه ای آزاد از دستنوشته های آکرا اثر پائولو کوئیلو"
 
آیدین آرتا
0 0 votes
Article Rating

اشتراک
Notify of
guest

0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments


0
Would love your thoughts, please comment.x