فیلسوف و فعال اجتماعی خستگی ناپذیر "هوارد زین" زمانی نوشت:
"یک نظام سیاسی خوب و کارآمد همیشه اطمینان حاصل می کند که مردمش از غذا، دارو و نظام سلامت، هوای پاکیزه، آب سالم ، طبیعتی حفاظت شده و خانه ای دلپذیر برای زندگی و کاری مناسب توانایی آنها و ساعتهای فراغتی که بیش از ساعتهای کار آنها باشد برخوردارند. یک نظام سیاسی خوب و کارآمد هرگز نمی پرسد چه کسی شایسته اینهاست زیرا اینها نه امتیازات ویژه مردم بلکه حقوق طبیعی اجتماعی و انسانی آنهاست".
دشوار است این جملات را خواند و به مقایسه ای دردناک میان این محک و شرایط دردناک اجتماعی و اقتصادی امروز ایران نرسید و از خود نپرسید که چرا ما به عنوان یک ملت به چنین شرایط تلخی گرفتار آمده ایم؟
توجه کنیم که این معیارها تنها معیارهای اقتصادی و اجتماعی مدیریتی موثر است و در برگیرنده هیچ یک از حقوق و آزادیهای سیاسی یک ملت نمی شود و تنها بر کارایی مدیریت اجتماعی و اقتصادی یک جامعه متمرکز است.
ایران کشوری فقیر و کم بهره از امکانات طبیعی و انسانی نیست. ایران با فاصله کمی پس از کانادا پنجمین کشور ثروتمند جهان از لحاظ غنای منابع طبیعی و ثروت ملی است. بر اساس آمار بانک جهانی ایران دومین منابع گاز جهان و چهارمین منابع نفت جهان را در اختیار دارد ولی ثروت ایران تنها محدود به این منابع نیست.
ایران کشوری است که یک درصد جمعیت جهان در آن ساکن هستند و حتی با وجود توسعه نایافتگی کشف و استخراج منابع معدنی و فلزی، این کشور 7 درصد منابع شناخته شده معدنی و فلزی جهان را در اختیار دارد.
ایران مقام نخست بزرگترین منابع روی جهان، دومین منابع مولیبدن (فلزی با کاربرد بالا در صنایع نظامی و هوافضا) و سنگ گچ جهان، نهم در منابع مس ، دهم در منابع اورانیوم و یازدهم در منابع آهن و سرب جهان را در اختیار دارد و نزدیک به بیست ماده مهم معدنی دیگر موجود در ایران در لیست بیست کشور دارای بزرگترین ذخایر جهان قرار دارند.
از نظر ظرفیت کشاورزی ایران 15 امین کشور دنیا از لحاظ وسعت زمینهای کشاورزی است و از لحاظ منابع زیست محیطی 11 امین کشور جهان از لحاظ تنوع گونه های زیستی است و بر اساس داده های سایت اطلس جهانی با 3200 سال قدمت تمدن پیش از میلاد بالاتر از مصر ، کهن ترین تمدن شناخته شده جهان و یکی از ده کشور دارای بیشترین جاذبه های تاریخی گردشگری در جهان است.
شاید بزرگترین پرسشی که با نگاه به این آمار و اطلاعات نتوان از رنج اندیشیدن به آن گریخت این باشد که چه چیزی یک سرزمین و یک ملت می توانست آرزوی داشتن آن را برای حرکت در مسیر پیشرفت و موفقیت داشته باشد که این سرزمین از آن بی بهره است؟
پایه ای ترین شاخص سعادت یک ملت بهره مندی از نظام سلامت و بهداشت کارآمد است. دشوار است گلایه های سالمندان خسته و فرسوده ای که برای دریافت واکسن کووید خود شب را در صفهای طولانی می خوابند و در نهایت بدون دریافت هیچ واکسنی به خانه برمی گردند شنید و به این فکر نکرد که چگونه است که با چنین ثروت طبیعی، تاریخی و فرهنگی، سهم شهروندانی که تمام عمر خود را در این کشور کار کرده و زحمت کشیده اند این درجه از بی حرمتی باشد؟
چگونه یک کشور می تواند با چنین ثروت ملی به جایی برسد که پیش بینی سالهای سلامت زندگی هر ایرانی در زمان تولد مقام 119 از میان 192 کشور جهان باشد. چرا ایران می بایست مقام 93 ام کارایی نظام سلامت و درمان در جهان و 133 ام از لحاظ تعداد تختهای بیمارستانی برای هر هزارنفر جمعیت را دارا باشد.
چگونه است که پنجمین کشور ثروتمند جهان چهارمین واحد پول کم ارزش جهان ، یازدهمین بازار سیاه بزرگ جهان و 88 امین کشور دنیا از لحاظ ثروت ملی بر اساس توضیع جمعیتی است و چگونه است که یازدهمین کشور جهان از لحاظ تنوع زیستی 132 ام جهان از لحاظ پایداری طبیعت و حفاظت از محیط زیست و چهاردهمین کشور آلودکننده آب با پسمانده های صنعتی و 11 امین کشور تولید کننده مونوکسید کربن و آلاینده های جوی و ۹۷ امین کشور جهان در مدیریت زباله و آلاینده های محیطی است.
ایران امروز 75 امین کشور جهان از لحاظ ثروت انسانی است و پایین تر از کشورهایی چون قرقیزستان، قزاقستان عمان و بحرین نشسته است و چه کسی است که نداند دلیل این امر نه فقر ثروت انسانی بلکه خروج پنج میلیون ایرانی که صدها هزار نفر از آنان دارای تحصیلات عالی بوده اند در سالهای گذشته بوده است.
آخرین آمار در دسترس از مجموع ثروت ایرانیان خارج از ایران مربوط به پانزده سال پیش است که عدد خیره کننده 1.3 تریلیون دلار را ارزیابی می کند که بر اساس گزارش ایران دیلی در سال 2008 نزدیک به دویست میلیارد دلار آن در دبی و در همسایگی ایران سرمایه گذاری شده است. پژوهشی در دانشگاه استنفورد با عنوان ایران 2040 که در سال 2020 منتشر شده است برآورد می کند که بیش از 110 هزار ایرانی مهاجر با تحصیلات عالی با دانشگاهها و مراکز پژوهشی در کشورهای مختلف دنیا در حال همکاری هستند و این آمار نشان از رشد بی سابقه ده برابری گریز نخبگان از ایران از سال 2000 را دارد.
آنچه مرا واداشت که این چند خط دردناک را بنویسم گفتگویی بود که چند روز پیش با عزیز پا به سن گذاشته و سپید مویی در ایران داشتم که برایم از بغض و دردی که برای دریافت دومین دوز واکسن کرونای خود تحمل کرده بود گفت. برایم گفت که چگونه با 75 سال سن تمام شب را در صف دریافت واکسن گذرانده و در نهایت با دست خالی به خانه برگشته است . در همین روز نگاهی به اخبار و ویدیوهایی که در شبکه های اجتماعی دست به دست می شوند حاکی از توهین و ناسزا به سالمندانی است که با عضا و واکر و ویلچر در صفهای طولانی برای ساعتها می ایستند تا در پایان از هر هزار نفر هفتصد نفرشان با دست خالی از این انتظار پر ریسک و پرخطر و تحقیر کننده و بی حاصل به خانه های خود برگردند. اخبار را که مرور می کنم با خبر عذرخواهی نیروی انتظامی به دلیل بدرفتاری ضبط شده پلیس با یک سالمند در صف واکسن مواجه می شوم.
در تمام کشورهایی که حقوق شهروندی تثبیت شده دارند سالمندان شهروندان ارشد (سینیور) و دارای احترام اجتماعی بالا محسوب می شوند و حداقل جایی که این احترام به پاس سالها زحملات آنها در کشوری که در آن زندگی می کنند رعایت می شود نظام بهداشت و سلامت است. چنین رفتاری با سالمندان یک جامعه نه تنها فاجعه ای مدیریتی بلکه نهایت سقوط اخلاقی نظام مدیریت کلان بهداشت جامعه را نشان می دهد.
پرسش این است که در چنین وانفسایی هریک از ما به عنوان شهروند چه کاری می توانیم انجام دهیم؟ وقتی دروغ تار و پود یک جامعه را در بر می گیرد این مهم است که یک نفرهای آن جامعه صادقانه تلاش کنند در دایره حقیقت زندگی کنند. ممکن است که هرکاری از دست هر یک نفر از ما ساخته نباشد ولی کاری هست که در احترام به حقیقت توان انجام آن را داشته باشیم. من همیشه به تقدم فرهنگ و فردیت بر امر سیاست باور داشته ام و هنوز هم بر این باورم که یک نظام سیاسی جدا از فرد فرد ما نیست.
آنچه آن را نمی پسندیم و محکوم می کنیم بی شک ریشه هایی در ساختار روانی و روشهای رفتاری جامعه ما دارد و ما بدون درک این مشکلات بنیادین فرهنگی و تنها با جدا ساختن ملت و دولت و ایجاد یک دوگانه به تحولی مثبت نخواهیم رسید. ولی از سوی دیگر مهم نیست باور سیاسی ما چیست و تا چه حد وفادار و یا در مقابل یک نظام سیاسی قرار گرفته ایم. چه متعهد به تغییر باشیم و چه متمایل به اصلاح و چه وفادار به تداوم یک نظام سیاسی هرگز نباید در برابر آنچه راستی و حقیقت را در جامعه ما به خطر می اندازد سکوت کنیم. چند روز پیش دوستی عزیز در پاسخ به متنی که پیشتر نوشته بودم جملاتی را با ارجاع به واسلاو هاول و اثر او "قدرت بی قدرتان" برایم نوشت که مایلم این نوشته را با جملات این دوست به پایان برم:
"وقتی از زیستن در دایره حقیقت سخن می گویم، طبیعتا فقط فراورده های فکری مفهومی را در نظر ندارم، چیزهایی نظیر اعتراض یا نامه نگاری های گروهی از روشنفکران. هر شخص یا گروهی که به هر طریقی در برابر ملعبه شدن سر به شورش بردارد، در واقع پا در دایره زندگی در حقیقت گذاشته است"
این شورش در برابر بازیچه شدن حقیقت می تواند هرچیزی باشد جز سکوت کردن. از نامه نگاری روشنفکران تا نطق علنی یک شهروند در کنگره ای رسمی و یا یک نماینده در مجلس و حتی اعتراض هنری به شکل نقاشی و موسیقی و داستان. مهم نیست شهروندان یک جامعه چقدر با یکدیگر تفاوت سلیقه سیاسی دارند. آنها هنوز می توانند و باید در یک چیز متحد یکدیگر باقی بمانند و آن اتحاد برای سکوت نکردن در برابر آن چیزی است که باید تغییر کند.
آیدین آرتا
این گفته را که یک دست صدا ندارد هرگز باور نداشته ام ،می توان همان یک دست را هم محکم بر دیوارِ نادانی ها و بی توجهی ها به امورحیاتی واساسی جامعه کوبید و طنین صدای آن را که مولکول به مولکول را مرتعش میسازد و در عصرِ ارتباطات به سرعت منتشر می گردد را شنید ..
قلمتان پاینده در بیانِ حقیقت 🙏