شاید دردناک ترین چیزی که در تصاویر منتشر شده از هک دوربینهای زندان اوین می توان دید نه خشونت که بی تفاوتی عمومی کارمندان زندان به وقایعی است که هر روز جلوی چشم آنها رخ می دهد. گروهی پرسنل و سرباز زندانیان را کتک می زنند و بر روی زمین می کشند، یک روحانی بی تفاوت از کنار زندانی که در راه پله افتاده عبور می کند و گروهی کارمند در اتاق کنترل از دوربینها تمام این تصاویر را هر روز می بینند و شب خاطره این تصاویر را با خود به خانه می برند.
الکساندر سولژنتسین در کتاب جاودانه خود گولاک آرکپالاگو می نویسد: ایدئولوژی به انسانها این امکان را می دهد که خشونت، بی رحمی و شرارت را نه تنها بپذیرند و نسبت به آن بی تفاوت شوند بلکه می توانند با آرامش خاطر آن را مرتکب شوند و همچنان در قلب خود احساس کنند که انسانهای خوبی هستند. آنها توسط همفکران خود تایید می شوند و این همراهی حس تنهایی را در برابر امر اهریمنی که مرتکب می شوند از میان خواهد برد.
آنها تا زمانی که خود مرتکب جنایت نشده اند با این توجیه که اهداف بالاتر و مقدس نظام و حزب و ایدئولوژی آنها مهم تر از خشونتها و جنایاتی است که با چشمان خود می بینند، با خیالی آسوده و وجدانی راحت از بی رحمی و جنایت دفاع می کنند و آن را کوچک و ناچیز می شمارند.
آنها خود را توجیه می کنند که " اتفاقی نیافتاده است زیرا همه جا همین است و حتی از این بدتر" و یا " آنکه زندگی اش را از دست داده و رنج کشیده چندان هم بی گناه نبوده است و در نهایت هیچ کس آنقدر بی گناه نیست که شایسته مجازات نباشد" و در گام بعد وقتی زمانش فرارسد این توانایی را در خود خواهند یافت که از سکوت کننده و تایید کننده به مجری این جنایات ارتقا یابند بی آنکه هرگز آن سیاهی را که روح آنها را بلعیده است حتی ببینند.
برای انسانهایی با چنین باوری انتشار چنین تصاویری با هدف تخریب باورهای مقدس آنها اتفاق می افتد بی آنکه بیاندیشند فارغ از انگیزه آن گروهی که به هک و پخش این تصاویر اقدام کرده است این کار تخریب نیست زیرا اساس تخریب جعل حقیقت است و آنچه در برابر ماست حقیقتی است که بی هیچ گذشتی شهامت اخلاقی ما را به پرسش می گیرد.
ولی آنها در این بی تفاوتی تنها نیستند. ما نیز در کنار آنها قرار داریم. آنها به رنج انسانها بی تفاوتند زیرا توجیهی بزرگتر برای خود دارند و بسیاری از ما نیز به رنج انسانها بی تفاوتیم زیرا توانی برای عمل در خود نمی بینیم.
ما این تصاویر را می بینیم و به خود می گوییم : من از اول هم می دانستم! چه کسی است که نداند! خیلی بدتر از این هم رخ می دهد و این دانستن دلیل کافی برای بی تفاوت گذشتن ماست. و یا به خود می گوییم من یک نفر چه کاری می توانم انجام دهم؟
بسیاری چیزها هستند که آنها را می دانیم ولی همیشه از خود پنهانشان می کنیم زیرا آشکارا و در زندگی مستقیما ما را به پرسش نمی گیرند. ولی لحظاتی در زندگی وجود دارد که تباهی و تاریکی خود را بی نقاب نمایش می دهد و خیره در چشمان ما می نگرد و از ما می پرسد که آیا آماده ایم از کنار او بگذریم و برای آخرین بار و برای همیشه صدای حقیقت را در زیر سکوت خود مدفون کنیم؟
هر یک از ما دلیلی برای توجیه و بی تفاوتی خود داریم. این باور که از اول هم می دانستیم و یا بیان اینکه در نهایت کاری از ما ساخته نیست. بعضی از ما ماموریم و معذور و بعضی از ما به دلایل مصلحتی بزرگتر پرداختن به آن را صلاح نمی دانیم و بعضی از ما اهریمن را آنقدر کوچک می کنیم که در نهایت در قلب ما بتواند خانه گیرد. ولی در نهایت نتیجه نهایی یکی است. ما دروازه های ورود و گسترش تباهی و تاریکی در دنیای خود خواهیم شد زیرا در اعماق قلب خود به راستی و حقیقت و قدرت آن باور نداریم.
نقطه مقابل شهامت هرگز ترس نیست بلکه بی تفاوتی است.
نقطه مقابل عشق نیز نفرت نیست بلکه بی تفاوتی است.
نقطه مقابل ایمان نیز شک نیست و باز هم بی تفاوتی است.
نقطه مقابل امید نیز یاس نیست بلکه آن نیز بی تفاوتی است.
و در نهایت نقطه مقابل زندگی نیز مرگ نیست بلکه بی تفاوتی ما به جهانی است که در آن زندگی می کنیم.
بی تفاوتی بزرگترین دشمن روح انسانی است که در برابر زندگی و هر آنچه به آن معنا می بخشد قرار می گیرد و ما را و جهان را از شهامت و راستی تهی می سازد.
در یکی از بزرگترین شاهکارهای تاریخ ادبیات دانته در کمدی الهی خود از زبان ویرژیل در سفر به دوزخ چنین می نویسد که : در ورودی دوزخ روحهایی آشیان دارند که مغلوب دردهای خود شده اند. مردمانی که بهشت حاضر به پذیرش آنها نیست و جهنم نیز از پذیرش آنها شرم دارد. اینها مردمانی هستند که بی تفاوت زندگی خود را زیسته اند و محکومند که فراموش شوند. گویی که هرگز بر زمین نزیسته اند.
می توانیم زشتی و تاریکی را در برابر خود ببینیم و سکوت کنیم ولی با هر بار سکوت حقیرتر و ترسوتر می شویم و اهریمن در جهان ما اندکی قدرتمندتر خواهد شد. با هر بار سکوت، سکوت بعدی خود را بیشتر تضمین می کنیم و زخمهایی که از اهریمن بر پبکر داریم اندک اندک بی حس خواهند شد و این ناتوانی در احساس کردن در اعماق روح ما نفوذ خواهد کرد و پس از آن دیگر هرگز چیزی احساس نخواهیم کرد.
ما با فراموش شدگانی همراه خواهیم شد که آنها نیز چیزی احساس نمی کنند و هر آنچه از ما باقی می ماند در زندگی پوسته ای خالی است که هیچ چیز در درون آن باقی نمانده است. آنکه زنده است می تواند همزمان عشق و نفرت را در وجود خود تجربه کند ولی بی تفاوتی با هیچ احساسی جمع نخواهد شد. بی تفاوتی یگانه حاکم روح ما تا پایان زندگی خواهد ماند.
به باور من چیزی بیشتر از حقیقت جویی و امکان رهایی روح انسانی در کسی است که همسو با یک نظام سیاسی است ولی در برابر زشتیهای آن وقتی که آشکار در برابر او قرار می گیرند سکوت نمی کند و زشتی آنها را از وجدان خود پنهان و توجیه نمی کند تا کسی که مخالف با یک نظام سیاسی و باور ایدئولوژیک است ولی با دیدن این صحنه ها شانه هایش را بالا می اندازد و با دلایل خود می سازد و می گذرد.
بی تفاوت نباشیم. سکوت نکنیم. مهم نیست که صدای ما در این هیاهوی بزرگ گم می شود. دلیل بی تفاوت نبودن تن ندادن به مرگ زودهنگام روح است. ممکن است اهریمن و دروغ در نهایت بر جهان چیره گردد ولی مهم است که بتوانیم در آینه به خود بنگریم و به خود بگوییم "نه از راه سکوت و بی تفاوتی من!"
هزاران تاریکی پشت پرده هست که ما بر آنها گمان داریم ولی آن تاریکی که آشکار در برابر ما قرار می گیرد و قلبمان بر تباهی آن گواهی می دهد تسلیم نهایی ما را به پرسش می گیرد. مهم نیست که در نمودار باور سیاسی با چه دلایلی و در کجا قرار می گیریم. مهم این است که هرگز هیچ چیز را بالاتر از راستی و حقیقت نپذیریم.
رنجهای زیادی در جهان من و شماست تنها برای همه آنچه که باید شهامت میداشتیم و میگفتیم و نگفتیم. به خودت اجازه بده بگویی آنچه را که دیگران شهامت اندیشیدن به آن را حتی در قلب خود ندارند. هرگز اجازه نده سکوت انتخابت باشد وقتی که قلبت با صدای رسا با تو سخن میگوید.
آیدین آرتا
شهریور 1400