جهش ایمان در فلسفه کیرکگارد


جهش ایمان Leap of faith

به عنوان روشی برای زیستن

در فلسفه سورن کیرکگارد

جهش “Leap” که سورن کیرکگارد فیلسوف دانمارکی آن را جهش کیفی Qualitative Leap نیز می نامد یکی از ایده های اصلی فلسفه اوست که بعدها به جهش ایمان Leap of faith مشهور می شود.

سورن کیرکگارد فیلسوفی است که قدرت، صراحت و شدت احساسات در نوشته های او همان حسی را ایجاد می کند که خواندن اندیشه های فلسفی نیچه پدید می آورد و از این رو شگفت نیست که با توجه به انسان گرایی عمیقی که در نگاه این دو فیلسوف دیده می شد هر دو را نیای اگزیستنسیالیسم مدرن در قرن نوزدهم می دانند.

علیرغم تفاوتی به اهمیت خداباوری کیرکگارد و خداناباوری نیچه، هر دو فیلسوف از ایستادن در برابر عقاید عمومی و بیان بی پرده عقاید خود و دفاع پرشور از فردیت انسان در برابر جمع پروا نداشتند و نه تنهایی، نه فقر و نه فشار عقاید عمومی آنها را از بیان باورهایشان بازنداشت و تا آخرین لحظه زندگی نیز با قدرت از زیستن فلسفه خود بازنایستادند.

کیرکگارد مدافع سرسخت به رسمیت شناخته شدن "تجربه درونی فردی" Subjective Truth به عنوان حقیقتی برای زیستن در کنار "تجربه عینی بیرونی" Objective Truth به عنوان حقیقتی برای دانستن بود.  

کیرکگارد در زمان زندگی خود همزمان سه محور حمله را در جامعه خود گشود:

  • حمله به کلیسای مسیحی و محکوم کردن کلیسا به نابودی فردیت انسان و ایمان دین
  • حمله به نشریات و روزنامه ها به دلیل تلاش برای شکل دادن عقاید عمومی به شکلی یکسان و از میان برداشتن اندیشه فردی و اهمیت اندیشه ورزی
  • حمله به فلسفه هگل که قدرت بلامنازع و غالب سنت فلسفی اروپای قرن نوزدهم بود به دلیل زدودن انسان از متن فلسفه و فروکاست انسانیت به تاریخ بشری

کیرکگارد بهای سنگینی برای نبرد در این سه جبهه پرداخت و در زمان حیاتش منتقدان و دشمنانش را مجموعه ای از قدرتمندان کلیسای مسیحی، صاحبان تشریات و جراید عمومی و فلاسفه زمان او تشکیل می دادند که طبیعتا او را به دشمن شماره یک جامعه خود بدل می ساخت در حالیکه او حتی لحظه ای از دفاع پر شور خود از فرد فرد مردمی که فردیت آنها زیر پتک کلیسا، رسانه های جمعی و نظام فلسفی هگلی خرد می شد دست نکشید.

سورن کیرکگارد  در دست نوشته های خود در 14 می 1847 چنین وصیت کرد:

 وصیت من این است که بر قبر من تنها بنویسید "یک نفر" The Individual.

کیرکگارد در فلسفه خود بر این باور بود که سه روش برای زندگی وجود دارد:

Aesthetic mode of life

   زندگی با هدف لذت جویی،

بهره مندی از زندگی و زیبایی دوستی

Ethical mode of life

زندگی با هدف پایبندی و

تحقق باور و هدفی اخلاقی

 Religious mode of life - leap of faith

جهش ایمان و خود را به تاریکی ناشناخته پرتاب کردن

برای زیستن پرشور آنچه به آن ایمان داریم

حتی اگر بر خلاف باورهای عمومی و نیروهای حاکم بر زندگی باشد

در فایل صوتی که در زیر تقدیم می گردد این ایده در قالب یک متن ساده ادبی بازنگاری شده و با مثالهایی ساده سازی شده است.

این گفتار در سه پرده ارائه می شود:

پرده نخست :

بخش نخست این متن به سطح نخست زندگی و یا همان Aesthetic mode of life می پردازد که رویکرد غالب انسانها را به زندگی در بر می گیرد.

روشی از زندگی که هدف هر کاری که انجام می دهیم تنها یافتن لذتی در آن کار برای یافتن حسی خوب است.

در این روش زیستن لذت Pleasure انگیزه و هدف اصلی زندگی است (شکلی از لذت گرایی روانی psychological hedonism)

کسی که بر اساس این روش زندگی می کند دائماً در جستجوی تنوع و تازگی است و در تلاش است تا رنجهای زندگی را از خود دور سازد. آیا او خواهد توانست معنا، شادی پایدار، لذتی بدون رنج را هم بیابد و هم در زندیگ خود آن را تداوم بخشد؟

آیا زندگی که صرفا بر اساس لذت بردن استوار می گردد می تواند تمام احساس و ظرفیت انسان بودن را در بر گیرد و محقق سازد؟

پرده دوم:

روش دوم زندگی کردن برای وظیفه اخلاقی است (Ethical Mode of life). در این مرحله ما برای تحقق وظایفی که بر عهده گرفته ایم زندگی می کنیم.

کسی که در این مرحله ورود می کند می تواند از لذتهای زندگی بالاتر بایستد و بی اعتنا به آنها برای تحقق هدفی که آن را مهم می شمارد ولی این هدف همچنان چون وظیفه ای توسط خانواده، قبیله، جامعه ، دین و عقاید عمومی بر دوش او گذاشته شده است.  

این روش زندگی مورد پسند و حمایت نیروهایی است که این وظایف را برای ما تعریف کرده اند. در این روش زیستن ما در خدمت این باورها قرار می گیریم و زندگی خود را وقف تحقق آنها می سازیم ولی با تمام این حس تعلق کیرکگارد چنین باوری را معادل ایمان نمی داند و میان این سرسپردگی اخلاقی و ایمان فاصله ای ژرف می بیند.

اغلب باورمندان جان برکف ایدئولوژی های مختلف که آماده اند خود را وقف باور خود سازند در این گروه قرار می گیرند و اگر کسی همه زندگی خود را وقف چنین روشی از زیستن کند کیرکگارد او را  شوالیه تسلیم جاودان knight of infinite resignation می خواند. کسی که از همه چیز در هستی خود برای باور خود می گذرد. این روش زیستن منطبق با منطقی ساختن و تلاش برای توجیه عملکرد براساس آنچیزی است که از طریق باور آموخته شده است. این روش سرسپردگی به باوری است که از بیرون به ما دیکته شده است.

پس تا اینجا اگر اندیشه های کیرکگارد را بر تئوری تحلیل رفتار متقابل و حلقه های توصیفی شخصیت در آن یعنی کودک، والد و بالغ مطابقت دهیم، دو حوزه اول زیستن کیرکگارد را می توان در کودک زیستن (مفاهیم احساس شده) و در والد زیستن (مفاهیم آموخته شده) دانست ولی برای کبرکگارد ورود به بالغ یا همان مفاهیم اندیشیده پایان نیست بلکه آغاز عملی رادیکال است که او از آن با عنوان جهش Leap نام میبرد.

پرده سوم:

کیرکگارد بر این باور بود که اندیشه همیشه معطوف به چیزی است و زمانی که معطوف به "من" نباشد ناگزیر از حوزه اول یعنی زندگی برای لذت جویی (کودک به تعبیر روانشناختی) خارج می شود و اگر معطوف به "دیگری" نیز نباشد از مرز روش دوم یعنی وظیفه (والد به مفهوم روانشناختی) نیز خواهد گذشت.

اندیشیدنی که بنیان خود را نه به "من/ کودک/ زندگی احساس شده" و نه به "دیگران/ والد/ زندگی آموخته شده" تسلیم کند و تنها حقیقتی را شایسته اندیشیدن بالغانه خود بداند که فراتر از خود” Ego” و دیگران/جامعه/ عقاید عمومی است، آن کس را که به چنین حقیقتی می اندیشد در آستانه جهش ایمان قرار می دهد. این جهش برای کیرکگارد عملی تعالی گرایانه و در ذات خود غیرعقلانی است.

امر متعالی در اندیشه کیرکگارد امری است فراتر از اندیشه تاریخی بشر و میان تعالی Transcendence و انسان ورطه ای قرار دارد که ژرفای آن تنها با جهش ایمان است که از میان برداشته می شود. برای چنین جهشی باید نخست از استبداد علم گرایی و عقل گرایی رهایی یافت و از برون گرایی به درون گرایی، از عقل گرایی جمعی به تجربه گرایی شخصی تغییر جهت داد.

در فلسفه کیرکگارد جدا از حقیقتی که در جهان بیرون وجود دارد Objective truth و توسط علم مورد مطالعه قرار می گیرد، حقیقتی درونی Subjective truth نیز وجود دارد که حقیقت درونی شماست و این حقیقت اگرچه با هیچ ابزار علمی قابل اندازه گیری نیست ولی برای شما حقیقت دارد. این حقیقت در اندیشه کیرکگارد از جنس "باور" نیست بلکه از جنس "عمل" است و به همین دلیل باید آن را در فردیت خود زیست و زیستن این حقیقت نیازمند "جهش ایمان" Leap of faith است. جهش ایمان تنها راه ممکن برای تغییری بنیادین از "روشی از بودن" به "روش دیگری از بودن" است. کسی که چنین جهشی را صورت می دهد شوالیه ایمان Knight of faith است.

ایمان جهشی به ناشناخته و تاریکی است که می تواند هم با اخلاق و هم با سنتهای اجتماعی و حتی باورهای ظاهری دینی در تضاد باشد. جهش ایمان شناسایی حقیقت نیست بلکه خود را به آن سپردن است که در ذات خود غیرمنطقی و غیرقابل گفتگو است. سرشار از شور و اراده ای است که از درون می جوشد و سرسپرده به امری بیرونی نیست. جهش ایمان غلبه بر هر دودلی و تردیدی است که ما آنها را عقلانی میابیم!

در کتاب ترس و لرز Fear and trembling  کیرکگارد در داستان ابراهیم و اسحاق/ اسماعیل دقیق می شود و آن را از منظر فلسفه خود تعبیر می کند. به باور کیرکگارد اگر ابراهیم با این اندیشه که من اسحاق را قربانی می کنم چون این امر خداست و من چاره ای جز آن ندارم و اسحاق محکوم به نابودی بر اساس این امر است اسحاق را به قربانگاه می برد، این او را تنها سرسپرده و باورمند می ساخت که تنها شوالیه تسلیم جاودان knight of infinite resignation می بود و نه آنچه کیرکگارد آن را شوالیه ایمان Knight of faith می نامد.

به باور کیرکگارد این داستان نماد آن است که چگونه ایمان بر اخلاق اجتماعی، دین، امر منطقی و هر آنچه درست می نماید غلبه می کند و چگونه شوالیه ایمان خود را به فراسوی نیک و بد پرتاب می کند. در این داستان اسحاق/اسماعیل فرزند عزیز و انتظار کشیده ابراهیم است. اسحاق/اسماعیل نمادی از خواستنی ترین و عزیزترین داشته های زندگی ماست و کشتن او با تصویر فرزندکشی دست به عملی زدن است که در برابر اخلاق، دین و سنتهای عمومی محکوم و غیر قابل دفاع و بیان است. این جهش نه تنها جهش ابراهیم بلکه جهش اسحاق نیز هست.

از منظر کیرکگارد می توان این داستان را چنین دید: کشتن بزرگترین خواسته زندگی و گذشتن از مرز اخلاق، جامعه ، سنّت و منطق چون جهشی به درون تاریک ترین تاریکی ها با این ایمان که همه آنچه را که می کشی با جهش غیر قابل توضیح خود به دست خواهی آورد و هیچ کس ... هیچ کس جز آنکه جهش ایمان را بر می گزیند معنای آنچه را انجام می دهد درک نخواهد کرد.

در اندیشه کیرکگارد ایمان نه زهد است و نه باور! ایمان جهشی غیرمنطقی به فراسوی نیک و بد است و در این جهش غیرقابل درک به ژرفای تاریکی چیزی بی نهایت شخصی و غیر قابل گفتگو وجود دارد که تنها آنکه جهش ایمان را بر می گزیند در دل بر آن آگاه است.

کیرکگارد معتقد بود آنچه جهان ما از آن رنج می برد فقدان شور و ایمان است. به باور او ایمان حقیقی به ما فردیت می بخشد و دین سنتی و ایدئولوژی فردیت را از ما می رباید. کیرکگارد و نیچه دو روی کاملا متفاوت یک باور بودند که انسان را نیرومند و یگانه می بیند و قدرتمند در برابر رنجهای زندگی می خواهد.

آیدین آرتا

4 4 votes
Article Rating

اشتراک
Notify of
guest

0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments


0
Would love your thoughts, please comment.x