لحظاتی در زندگی هست مثل این روزها که امید به سرشت و سرنوشت انسانی امری امکان ناپذیر به نظر می رسد. لحظاتی که حس می کنیم تاریکی و اهریمن چنان جان و جهان را آلوده است که نیکی، حقیقت و راستی امکانی تحقق نیافتنی در این جهان است.
من در چنین لحظاتی همیشه به یاد مارکی دوکندروسه ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی و آخرین روزهای زندگی او می افتم.
بگذارید داستان او را برای شما بازگو کنم ....
دوکندروسه پیش از انقلاب فرانسه اندیشمندی برجسته و شناخته شده بود. او ریاضیدانی برجسته بود که نظریه احتمالات او جایگاهی تاریخی و جاودانه را در این دانش برایش تضمین کرده بود. او عضو آکادمی علمی فرانسه و اروپا بود. او دوست ولتر، تورگو و بسیاری دیگر از اندیشمندان زمان خود بود و جلسات گفتگویی که توسط او و همسر اندیشمند و نویسنده اش سوفی اداره میشد شخصیت های برجسته ای چون توماس جفرسون (سومین رییس جمهور امریکا و از پدران قانون اساسی و اعلامیه استقلال امریکا) و تومس پین (فیلسوف انقلابی که در دو انقلاب بزرگ زمان خود در فرانسه و امریکا نقش کلیدی ایفا کرد) در این جلسات شرکت داشتند.
دوکندروسه افکاری بسیار پیشروتر از عصری که در آن زندگی می کرد داشت. او مخالف سرسخت قانون اعدام ، مدافع آزادی های برابر زنان و طرفدار پرشور آزادی های فردی و رفرم اقتصادی با هدف بهبود وضعیت طبقه فرودست فرانسه در زمان خود بود. در جریان انقلاب فرانسه، او به انقلابیون پیوست و ثروت و موقعیت اجتماعی خود را هزینه پیروزی این انقلاب ساخت.
او به مجلس موسسان قانون اساسی دعوت شد و در جریان محاکمه لویی شانزدهم حضور داشت و با اعدام لویی شانزدهم آشکارا مخالفت کرد.
ژاکوپن ها نسخه پیشنهادی او برای قانون اساسی را رد کردند و به دلیل مخالفت با اعدام لویی شانزدهم او را تحت تعقیب قرار دادند و این در آن عصر ترور و وحشت پس از انقلاب فرانسه به معنای صدور حکم اعدام برای دوکندروسه بود.
دوکندروسه گریخت و پنهان شد. او تمام ثروت و جایگاه اجتماعی خود را هزینه آرمانهای خود و انقلاب فرانسه ساخته بود و آنچه در مقابل تحقق یافت نه رویاهای او بلکه کابوسی سرشار از خشونت و خون و وحشت بود که اکنون تنها داشته او یعنی زندگیش را نیز طلب می کرد. شاید اگر هر کسی به جای او بود درهم می شکست. او می توانست که به خود برای بدبینی به سرشت انسان و دور باطل جهان و پوچی زندگی و تمام ایده آلهای انسانی حق دهد، ولی در کمال شگفتی او راه دیگری را برگزید.
در روزهایی که در انتظار پایان خود بود او کتابی نوشت با عنوان: "طرحی از تصویر تاریخی پیشرفت ذهن انسانی!"
این کتاب یکی از امیدوارانه ترین و خوشبینانه ترین کتابهایی است که هرگز در مورد انسان و آینده او نگاشته شده است. هر ورق از این کتاب سرشار از ایمان به انسان و امکان او برای غلبه بر تاریکی های تاریخ اوست. او در این کتاب می نویسد که:
اگرچه جسم من با مردمان این عصر زندگی می کند ولی من همیشه خود را در جهانی دیده ام که هنوز تحقق نیافته است. جهانی که در آن ملتها به سوی برابری حرکت کنند، برده داری در تمام جهان از میان رفته باشد و هر انسانی آزاد باشد و زنان نیز چون مردان حقی برابر در اجتماع یافته باشند. جهانی که در آن اعدام از میان رفته باشد و فردیت انسانی در چرخه بی پایان پیشرفت فیزیکی، روحی و اخلاقی قرار گیرد. من همیشه در آن جهان و در میان مردمان آن جهان زیسته ام و ایمان دارم که روزی جهانی که من می بینم تحقق خواهد یافت.
دوکندروسه ساعتی پیش از آنکه به محکمه ژاکوپن ها تحویل شود به زندگی خود پایان داد. سخنان زیر چند جمله جاودانه از او هستند که بیش از هر زمانی با ما در چنین روزهایی گفتگو می کنند:
- آنچه هر انسانی می تواند که در تنهایی خود و در سکوت کتابها بیاموزد هرگز به تمامی و تحت هیچ استبدادی از میان رفتنی نیست.
- حتی تحت آزادترین قانون اساسی جهان نیز مردمان نادان در بردگی خواهند ماند و از همین رو آگاهی فرد تنها راه رهایی یک جامعه است.
- با وجود پیروزی موقت تعصب و خشونت و تمام حمایتی که از دولتهای فاسد و مردمان در جهل مانده می گیرد، حقیقت به تنهایی در گذر زمان بر تمام این تاریکی ها قاطعانه پیروز خواهد شد.
مایلم که این آخرین جمله بالا از کندروسه را به تمام هموطنان و برادران و خواهرانم در ایران و افغانستان تقدیم کنم.
امروز خواندم که احمد مسعود فرزند رشید شیرمرد قهرمان دره پنجشیر (پنج-هیر) علم پدر را برگرفته و آنان که حاضر به زندگی تحت ترس و بردگی نیستند را به مبارزه و پیوستن به مقاومت فراخوانده است.
راهی که او در آن قدم گذاشته است شکستی نخواهد داشت. زیرا حتی اگر اتحاد تمام قدرتهای فاسد و سرسپردگان آنها او را شکست دهند او همچنان تاریخ را مغلوب خود ساخته است و آنانکه تاریخ را مغلوب خود می سازند هرگز شکست پذیر نیستند زیرا آن حقیقتی که در کنار آن ایستاده اند سرانجام بر تمام تاریکی ها قاطعانه پیروز خواهد شد. آنها رویایی را زندگی می کنند که روزی انسانهای بیشماری به آن خواهند پیوست.
آیدین آرتا
بینش تانترا، زیستن بدون محکوم ساختن زندگی -بخش دوم / آوازهای ساراها
بینش تانترا، زیستن بدون محکوم ساختن زندگی - بخش اول