مالزرب و دفاع از عدالت


کرتین مالزرب

از مردم در برابر شاه و از شاه در برابر مردم دفاع کرد!

 

تاریخ همیشه با نامها و سرگذشتها مهربان نیست. انسانهای بزرگی در طول تاریخ زیسته اند که زندگی آنها ارزش اندیشیدن و نامشان شایسته به نیکی به یاد سپردن است ولی نام و سرگذشت آنها با گذشت زمان کمرنگ و گاهی فراموش می شود.

ششم دسامبر مصادف با سالروز تولد یکی از این انسانهای بزرگ است که در کوران انقلاب فرانسه نقشی کلیدی داشت.

کرتین مالزرب (Chrétien de Malesherbes) حقوق دان،اندیشمند سیاسی، سیاستمدار و مصلح اجتماعی فرانسوی را می توان تجسم شرافت و نیک اندیشی در عصری دانست که وحشت و ترور پس از انقلاب، فرانسه را به کام خود کشیده بود وخشونت بر سیاست رنگ خون زده بود. کسی که با شهامت و تا آخرین لحظه زندگی خود نخست و پیش از انقلاب فرانسه از مردم و اندیشمندان در برابر استبداد شاه و پس از انقلاب از شاه در دادگاه مردم و انقلابیون خشمگین دفاع کرد.

مالزرب در سال 1721 و در پاریس چشم به جهان گشود. او در خانواده ای مشهور و حقوقدان و از طبقه اشراف فرانسه متولد شد و به سنت خانوادگی به تحصیل حقوق پرداخت و به سرعت پله های ترقی را پیمود. زندگی سیاسی او سرشار از فراز و نشیبهای بسیار است و هدف این نوشته بررسی روزشمار زندگی او نیست بلکه نگاهی به دستاوردهای زندگی او و ارزشهایی است که برای آنها مبارزه کرد.

در سالهای واپسین حکومت لویی شانزدهم و پیش از انقلاب فرانسه مالزرب که در این زمان خود عضو دو فرهنگستان حقوق و فلسفه بود به ریاست وزارت نشریات فرانسه انتخاب شد. اداره ای که تا پیش از وزارت او وظیفه اش سانسور نشریات، مقابله با جریان روشنگری فرانسه و نظارت دقیق بر آثار فلاسفه و اندیشمندان بود.

مالزرب که خود در سالنهای پاریس که محل گردهمایی فلاسفه بود رفت و آمد داشت و به عنوان اندیشمند نزد آنان از احترام و منزلت برخوردار بود، با تغییر سیاستهای وزارت مطبوعات به بزرگترین دوست و حامی فلاسفه و اندیشمندان و به صدای آنان در دربار لویی شانزدهم بدل گشت.

روسو، دیدرو و ولتر از دوستان او بودند و مکاتبات ارزشمندی میان آنان و مالزرب موجود است که شاید یکی از مشهورترین آنان نامه ژان ژاک روسو به اوست که در آن شرح می دهد چگونه ایده اصلی نظریات سیاسی روسو و آنچه ساختار آثار بعدیش را تشکیل داد در قالب یک شهود در مکاشفه به او الهام شده است.

در حمایت مالزرب از فلاسفه همین بس که ولتر در رابطه با او گفته است که “مالزرب با بخشیدن آن آزادی به مطبوعات که هرگز پیش از او دیده نشده بود خدمتی بی پایان به دانش و خرد بشری ارزانی داشت” او همچنین بر این باور بود که بدون مالزرب هرگز دائره المعارف فرانسه (Encyclopedia) منتشر نمی شد.

دیدرو نیز در مقاله ای با نام کتابخانه (Librairie) درباره نقش مالزرب نگاشت:”در سایه حمایتهای آقای مالزرب نشر در فرانسه متحول شد و نیرویی جدید یافت و به صنعتی با رشد سریع بدل گشت و بی شک ما همه این را مدیون مالزرب هستیم. او که در مقام یک اندیشمند متعهد و دوست دار علم، فعالیهای روزانه همه ما را انگیزه بخشید و از این رهگذر آثار بسیار ارزشمندی خلق شدند.” 

دختر دنیس دیدرو شرح می دهد که چگونه وقتی در سال 1759 اثری کفرآمیز به دیدرو منتسب گشت، پیش از آن که مامورین به خانه دیدرو هجوم برند مالزرب به او اطلاع داده است و از او خواسته تا آثارش را پیش از ورود ماموران به جای امنی منتقل کند پیش از آن که این آثار در دفتر کار او به دست ماموران و مفتشین بیافتند. مالزرب تا آنجا پیش رفت که به کمک او کتابهای بسیاری بدون دریافت مجوز سلطنتی که پیش از او داشتن این مجوز ضرورت انتشار بود منتشر شدند.گفتنی است که کتاب "امیل" روسو در باب اموزش را که در زمان خود مخالفتهای بسیاری برانگیخت، او بود که مخفیانه منتشر ساخت. او در یکی از مقاله های خود نگاشت که مردمانی که تنها از طریق حاکمان تغذیه فکری می شوند یک قرن از زمانه خود عقب خواهند ماند.

پیش از ریاست او بر دایره نشریات و از دوره لویی چهاردهم هر نوشته ای که تشخیص داده می شد به کلیسا و یا شاه اهانت کرده است نویسنده اش را در معرض کیفر مرگ قرار می داد ولی او توانست با استفاده از نفوذ خود به عنوان وزیر نشریات، حقوقدان و قاضی سرشناس و فردی قدرتمند در دربار، آزار نویسندگان را کاهش دهد اگر چه همواره در این تلاش خود موفقیت کامل نمی یافت.  

جالب است که گاهی فیلسوفان خود نیز از مالزرب می خواستند که مانع از انتشار آثاری شود که خوشایند آنان نبود به طور مثال دالامبر از او خواست که از چاپ مجله ای که در مخالفت با فیلسوفان توسط طرفداران حکومت سلطنتی منتشر می شد جلوگیری کند ولی مالزرب در برابر این خواست فیلسوفان نیز از آزادی بیان مخالفان فیلسوفان به همان اندازه حمایت کرد که از فیلسوفان در برابر کلیسا و استبداد آریستوکراتیک فرانسه.

مالزرب از دیدگاههای انتقادی نسبت به دستگاه حاکمیت و بیان آنها حمایت می کرد زیرا بر این باور بود که انتقاد تنها زمانی می تواند خطرناک شود که به دلیل ممنوعیت بیان مخفی گردد. او علیرغم حمایت از اندیشمندان و فلاسفه از انقلاب حمایت نمی کرد زیرا معتقد بود ماهیت حکومت سیاسی بیش از شکل آن اهمیت دارد و به همین دلیل در نقدی که بر حمایت مونتسکیو از جمهوری نوشت چنین نگاشت که :” جمهوری های اندکی موفق شده اند برابری حقیقی میان مردم پدید آورند. انقلابها از نفرت از استبداد متولد می شوند ولی در نهایت انقلابیون و جمهوری خواهان همان اندازه انقلاب و جمهوری خود را دوست دارند که شاه در بار خود و کلیسا قدرت خود را!” او همچنین منتقد نگاه منتسکیو در برکشیدن رومیان به عنوان تمدنی آرمانی بود و نگاشت:” اگر رومیان می دانستند و به مردمان خود نیز می آموختند که نفع حقیقی آنان در صلح میسر است، به راستی چه اهمیتی داشت مرزهای سرزمینشان کجا باشد. آنان می توانستند مردمانی شاد باشند اگر سیاستمداران خودخواه و جاه طلبشان آنها را به حماقتی بی انتها با نام افتخار و عظمت نمی کشاندند”.

مالزرب می خواست با پیشبرد اصلاحات مانع از سقوط فرانسه به هرج و مرج انقلاب شود و در این راه به زودی فرد همگام دیگری را در نظام آریستوکراسی پیدا کرد. این همراه جدید تورگو Robert-Jacques Turgot بود که با جدیت و حرارت از اصلاح نظام مالیاتی فرانسه دفاع می کرد.

آنها توانستند در کنار هم در گامهای نخست، نظر شاه جوان را برای اجرای اصلاحات جلب کنند. از کارهای ارزشمند دیگر مالزرب در این مرحله حمایت او از آزادی ادیان بود. او که خود کاتولیک با ایمانی بود به مدافع حقوق پروتستانها و یهودیان بدل گشت.

تلاش دیگر او در مقام یک قاضی عالی رتبه دفاع از “اصل برائت” پیش از احراز جرم و مقابله با بی قانونی در این حوزه بود. تا آن زمان با حکم ممهور با نام شاه میشد هر فردی را بدون محاکمه به زندان باستیل منتقل کرد که در عمل در بسیاری موارد این حکم نه به دست شاه که به دست اشراف بانفوذ و به نام شاه اجرا می شد.

بدون شک همانطور که می شد پیش بینی کرد به همان اندازه که اقدامات او به محبوبیتش نزد مردم و فلاسفه انجامید، اشراف فرانسه را بر علیه خود بسیج کرد. فشارها بر دوست او تورگو نیز بسیار شدید بود و در نهایت با دسیسه اشراف و پافشاری ملکه، شاه با برکناری هر دوی آنها موافقت کرد و مالزرب پس از برکناری از تمام مناصب دولتی و محکومیت در دادگاهی نمایشی به شمال فرانسه (Pithiviers) تبعید شد و بدین ترتیب اصلاحاتی که او آغاز کرده بود ناتمام ماند.

بسیار دشوار است که امروز بیندیشیم که آیا اصلاحاتی که او دنبال می کرد به راستی می توانست مانع از وقوع انقلاب خونین فرانسه شود یا خیر ولی در هر صورت این آخرین شانس بقای لویی شانزدهم و باقی ماندن نظامی بود که با تبعید او آخرین امکان ارتباط خود با مردم و اندیشمندان را از میان برد و از خود دریغ کرد.

مالزرب پس از تبعید نیز در روستا و منطقه تبعید خود دست از تلاش برای بهبود وضع موجود نکشید و کشاورزان را در اصلاح نظام کشاورزی یاری داد و مجموعه ای برای بررسی نوآوری های کشاورزی دایر کرد. او همچنین کاتالوگی از گیاهان بومی منطقه زندگی خود تهیه کرد که هنوز نیز در فرانسه مورد استناد و معتبر است. در همین روزها بود که تب انقلاب در فرانسه بالا گرفت.

انقلاب پیروز شد و لویی شانزدهم دستگیر و برای محاکمه به دادگاه تسلیم شد. محکمه ای که به دلیل خشم مردم و انقلابیون به روشنی دادگاهی نمایشی با نتیجه ای از پیش تعیین شده بود. روشن بود که برای هر حقوقدانی دفاع از شاه در دادگاه خطرناک است و برای هر سیاستمداری پذیرفتن نقش مدافع شاه برابر با خود کشی سیاسی و در نزد مردم خشمگین مدافع استبداد قلمداد شدن است. با همه اینها مالزرب که خود توسط شاه پیش از انقلاب برکنار و تبعید شده بود به عنوان یکی از برجسته ترین و مشهورترین حقوق دانان فرانسه اعلام کرد که تصمیم دارد دفاع از لویی شانزدهم را در دادگاه بر عهده گیرد.

 او این تصمیم را در شرایطی گرفت که می دانست این کار نه تنها لطمه شدیدی به محبوبیت و آینده سیاسی او خواهد زد بلکه می تواند حتی زندگی او را نیز در معرض خطر قرار دهد. او دفاع از کسی را با تمام مخاطراتش پذیرفت که آخرین حکمش در ارتباط با خود او عزلش از مناصب حکومتی بود.

حتی لویی شانردهم خود به مالزرب که برای آماده کردن دفاعیه در زندان به ملاقات او رفته بود هشدار داد که: "آنان مصمم به نابودی من هستند و هر دوی ما این را می دانیم و تو دفاعی را پذیرفته ای که امکان پیروزی در آن بسیار ضعیف است ولی با این کار زندگی خود را در معرض خطر قرار خواهی داد".

با وجود این مالزرب با قدرت و شهامت در دادگاه از لویی شانزدهم دفاع کرد ولی شکست او قابل پیش بینی بود زیرا تصمیمات فارغ از هر دفاعی بیرون از دادگاه اخذ شده بود. او کسی بود که شاه را از سرانجام شومش مطلع ساخت و تا آخرین لحظات پیش از اعدام در کنارش ماند و آخرین کسی بود که او را پیش از اعدام ترک کرد.

پس از اعدام لویی شانزدهم حکومت وحشت روبسپیر آغاز شد و بیش از هزار نفر در همان روزهای نخست به تیغ گیوتین سپرده شدند. حکومت روبسپیر خالی از قانون و عدالت بود زیرا که او باور داشت می توان از حمام خون حکومتی بر پایه فضیلت پدید آورد.

روبسپیر که همیشه در جیب خود نسخه ای کوچک از قرارداد اجتماعی روسو را چون کتابی مقدس حفظ می کرد، در دسامبر 1793 دستور به دستگیری یکی از بزرگترین یاری کنندگان و دوستان روسو داد. او فرمان به دستگیری انقلابی مالزرب و تمام اعضای خانواده اش به جرم دفاع از شاه داد.

 مالزرب و تمام خانواده او دستگیر و به پاریس منتقل شدند و تنها چند ماه بعد و در آوریل 1793 ، تمامی آنها به جز یک دختر و نوه اش که توانستند بگریزند به گیوتین سپرده شدند و خود او محکوم شد پیش از اجرای حکم اعدامش، با چشم خود مرگ عزیزانش با گیوتین را یک به یک ببیند.

او را اندکی پس از دخترش گردن زدند. کرتین مالزرب بدون اندک دریغی از پله های سکوی اعدام بالا رفت و آخرین جمله اش در حالی که لبخند می زد این بود که : ”اگر یک رومی جمهوری خواه این صحنه را می دید پیش بینی شومی می کرد!”  کمتر از دو ماه بعد روبسپیر به همان سرنوشتی گرفتار آمد که بیش از 1350 نفر را بدان محکوم کرده بود که در میان آنان می توان به لاوازیه (lavoisier) شیمیدان بزرگ و آندره شین (André Chénier) شاعر فرانسوی اشاره کرد

من بارها به این فکر کرده ام که مالزرب در آخرین دقایق خود به چه می اندیشید؟ او در تمام تلاشهای خود در زندگی شکست خورده بود. اصلاحات او به نتیجه نرسید و زندگی سیاسیش با تبعیدش پایان یافت. او پس از تبعید با وجود مخالفت با انقلاب از شعار برابری، برادری و آزادی حمایت کرد با وجود آن که می دانست لازمه این حمایت، پذیرش از دست دادن تمام مزیتهای خود در طبقه اشراف خواهد بود. او در دفاع خود از شاه در دادگاه نیز شکست خورد. پایان یکی از نیک اندیش ترین مردان عصر روشنگری نیز این بود که قتل عزیزانش را پیش از مرگ خود در برابر چشمان خود ببیند. می توان از منظری زندگی او را به تمامی شکست آرمانهایش دانست که با انجامی تلخ پایان پذیرفت ولی آن چه در حقیقت رخ داد این بود که او زندگی خود را به شعری به یادماندنی بدل ساخت که برای همیشه  در حافظه تاریخ ماند. او نشانه ای روشن از ایمان به نیکی و ظرفیتهای روح بشری است. او در تمامیت خود زندگی کرد و با شهامتی ستودنی از آنچه باور داشت شجاعانه دفاع کرد.

او در مقام پدر و همسر مورد عشق و ستایش همسر و فرزندانش بود در حالی که در تمام زندگی خود از آموختن، تلاش و اصلاح جامعه ای که در آن زیست هر جا که بود غافل نشد. او راه خود را نه در مبارزه با قدرت بلکه استفاده از آن برای اصلاح جست بی انکه هرگز خود را به وسوسه قدرت تسلیم کند. او در حالی از نفوذ و قدرت بهره جست که آن را به انگیزه و هدف خود بدل نساخت و دوبار در حیات خود یک بار از جایگاه اشراف و بار دیگر در مقام یک انقلابی و اصلاحگری محبوب به قدرت سیاسی پشت کرد تا از فضیلت و ارزشهایی دفاع کند که بدانها باور داشت. اودر برابر وسوسه هایی که سیاستمداران را به بردگان قدرت بدل می سازد مقاومت کرد و در این مسیر هرگز آنچه دیگران درباره او می اندیشیدند را بالاتر از حقیقت و فضیلتی که به ان باور داشت ننشاند.

چند سال پس از مرگ مالزرب، بویس (François Antoine de Boissy d’Anglas) یکی از انقلابیون و سیاستمداران برجسته فرانسه که در ترومیدور و برچیدن حکومت وحشت روبسپیر و بعدها روی کار آمدن ناپلئون نقشی کلیدی داشت، کتابی نوشت با عنوان رساله ای درباره زندگی و آراء مالزرب (Essai sur la vie et les opinions de M. de Malesherbes). او در این کتاب مالزرب را مردی توصیف کرد که بیشترین ارتباط را با مردم داشت و علیرغم تعلق به طبقه اشراف چه در شیوه زندگی و چه حتی پوشش خود به شکلی استثنایی ساده و بی تکلف بود و همگان امکان دسترسی آسان به او را داشتند. بویس در این کتاب که سراسر تحسین مالزرب به ویژه آراء او در رابطه با آزادی ادیان و مطبوعات است او را الگوی خود و نسل جدید سیاستمداران فرانسه و نمادی از پیوند فضیلت و سیاست دانسته است

در نهایت سالها بعد، از تبار او و از تنها دختر و نوه ای که از او پس از کشتار تمام خانواده اش باقی مانده بود فرزندی متولد شد که یکی از نامدارترین فلاسفه قرن نوزدهم میلادی گشت. نواده مالزرب “آلکسی دو توکویل” کسی است که کتاب  “دموکراسی در امریکا”ی او را بزرگترین پیشگویی تاریخ معاصر پیش از آغاز قرن بیستم می دانند. هم او بود که در توصیف نیای خود گفت:”من نواده مالزرب هستم کسی که از مردم در برابر شاه و از شاه در برابر مردم دفاع کرد.”

آیدین آرتا

0 0 votes
Article Rating

اشتراک
Notify of
guest

0 Comments
Inline Feedbacks
View all comments


0
Would love your thoughts, please comment.x